کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِز و ناله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jaz =جزیره
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) joz ۱. غیراز؛ مگر؛ الا.۲. [قدیمی] علاوهبر.〈 بهجز: (حرف اضافه) جز؛ غیر؛ مگر.
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] joz' ۱. [جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی.۲. (صفت) [مجاز] دونپایه.۳. هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن.〈 جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی.〈 جزء لایتجزا: [قدیمی]۱. ذرهای که قابل تجزیه نباشد.۲. (فلسفه) جوهر فرد.
-
جستوجو در متن
-
زحیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zahir ۱. صدا یا نفسی که از خستگی و آزردگی بهصورت ناله از سینه بیرون میآید.۲. ناله و زاری.۳. (پزشکی) اسهال؛ پیچش شکم؛ اسهال خونی؛ دیسانتری.
-
چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čaqzidan ۱. ناله کردن؛ زاری کردن؛ آه و ناله کردن.۲. واهمه کردن؛ ترسیدن: ◻︎ در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها / پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن (مولوی: ۶۹۵).
-
زارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zārande زاریکننده؛ کسی که گریه و ناله میکنند.
-
غرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غرنگ› [قدیمی] qaran ۱. صدای گریه و ناله.۲. گریه و نوحه.
-
دوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dule ۱. ناله؛ فریاد.۲. زوزۀ سگ و شغال.
-
عویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'avil ۱. فریاد.۲. بلندآوازی در گریه و ناله.
-
زاریانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به زاری) [قدیمی] zāriyāne ۱. ناله و زاری.۲. سبب ناله و زاری؛ آنچه باعث گریه و زاری شود: ◻︎ بشنو ای یار از نزاری زار / زاری ما و زاریانهٴ ما (نزاری: مجمعالفرس: زاریانه).
-
شیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: šēvan] šivan گریه و ناله و زاری در هنگام مصیبت؛ نوحه؛ فغان و فریاد.
-
پلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] حلق؛ گلو: ♦ از بس افغان و ناله و فریاد / مردمان را فروگرفت پلخ (نزاری: مجمعالفرس: پلخ). palax
-
زاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zāri گریه و ناله؛ تضرع: ◻︎ شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری (رودکی: ۵۱۱).
-
شکوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَکویٰ] ‹شکویٰ› še(a)kvā ۱. گله کردن؛ شکایت کردن.۲. گله و ناله؛ شکوه؛ شکایت.