کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِزّ جگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jaz =جزیره
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) joz ۱. غیراز؛ مگر؛ الا.۲. [قدیمی] علاوهبر.〈 بهجز: (حرف اضافه) جز؛ غیر؛ مگر.
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] joz' ۱. [جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی.۲. (صفت) [مجاز] دونپایه.۳. هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن.〈 جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی.〈 جزء لایتجزا: [قدیمی]۱. ذرهای که قابل تجزیه نباشد.۲. (فلسفه) جوهر فرد.
-
جستوجو در متن
-
جگرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ جگر] jegarak خوراک قلیۀ جگر گوسفند که با روغن و پیاز در تاوه تف میدهند.
-
جگرسیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) jegarsiyāh =جگر
-
خسته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xastejegar ۱. آزردهخاطر.۲. غمگین.
-
جگرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jegargāh جای جگر در شکم.
-
ساده جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sādejegar ۱. بیمکروحیله.۲. بیکینه.
-
خونین جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xuninjegar = خونیندل
-
سگ جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sagjegar ۱. سختدل؛ بیرحم.۲. موذی.
-
دورباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] durbāš ۱. فرمان دور شدن.۲. [مجاز] نیزۀ دو شاخهای که در قدیم پیشاپیش پادشاه میبردهاند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند: ◻︎ برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دورباشی بر جگر خورد (نظامی۲: ۲۳۱).۳. [مجاز] آهی که از ته دل برآی...
-
قلیه پوتی
فرهنگ فارسی عمید
[عربی، فارسی] [قدیمی] qal[i]yeputi نوعی خوراک که از جگر گوسفند تهیه میشود.
-
جگری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جگر) jegari بهرنگ سرخ تیرۀ مایل به سیاه.
-
فلذه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلذَة، جمع: افلاذ] [قدیمی] felze پارهای از جگر، گوشت، زر یا سیم.