کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِزِ جِگَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جگرکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به جگرک، اسم) jegaraki ۱. کسی که دل و جگر گوسفند را کباب میکند و میفروشد.۲. (اسم) جایی که در آن جگر، دل، و قلوۀ گوسفند، گاو، گوساله، و امثال آن را کباب کرده و میفروشند.
-
په
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] peh = پیه: ◻︎ صد جگر پاره شد به هر سویی / تا درآمد پهی به پهلویی (نظامی۴: ۵۵۶).
-
جگرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ جگر] jegarak خوراک قلیۀ جگر گوسفند که با روغن و پیاز در تاوه تف میدهند.
-
البا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹البه› [قدیمی] 'olbā خوراکی که از دل و جگر خردشده با روغن، پیازداغ، رب و غیره درست میکنند؛ قلیه پوتی؛ حسرةالملوک.
-
لیک
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [مٲخوذ از عربی، مخففِ لیکن] lik = لکن: ◻︎ نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ: ۹۴۰ حاشیه).
-
چرغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرغنده، جرغند› [قدیمی] čarqand تکههای پاککردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت و جگر و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جگرآغند؛ جگرآکند.
-
جگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jegargun به رنگ جگر؛ سرخ پُررنگ: ◻︎ بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار / دارم از اشک جگرگون دجلهٴ خون در کنار (جامی: ۲۵۷).
-
جگرآگند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جکرآکنده، جگرآگنده، جگرآجنج› [قدیمی] jegar[']āgand تکههای پاککردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت یا جگر و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جرغند؛ چرغند؛ چرغنده.
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šuš] (زیستشناسی) šoš هریک از دو اندام اسفنجمانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد؛ ریه؛ جگر سفید.
-
ویتامین کا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine K] (زیستشناسی) vitāminkā ویتامین موجود در جگر، گوجهفرنگی، هویج، کلم، و زردۀ تخممرغ که به انعقاد خون کمک میکند.
-
دورباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] durbāš ۱. فرمان دور شدن.۲. [مجاز] نیزۀ دو شاخهای که در قدیم پیشاپیش پادشاه میبردهاند تا مردم آن را ببینند و از سر راه دور شوند: ◻︎ برآورد از جگر آهی چنان سرد / که گفتی دورباشی بر جگر خورد (نظامی۲: ۲۳۱).۳. [مجاز] آهی که از ته دل برآی...
-
جگربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jegarband ۱. مجموع دل، جگر، و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند: ◻︎ یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی: ۷۰).۲. [مجاز] فرزند عزیز: ◻︎ زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگربند بود (فردوسی۲: ۱...
-
آل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āl در باور عوام، موجودی خیالی که بهصورت زنی لاغراندام با بدن پوشیده از مو تصور میشود و به زائوی تنها آسیب میرساند، جگر او را میدَرَد، و یا بچهاش را میدزدد.
-
جغوربغور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jaqurbaqur ١. غذایی که از جگر گوسفند، گاو، یا مرغ و همچنین پیاز، روغن، سیبزمینی، و رُب تهیه میشود؛ جغور؛ حسرةالملوک.٢. (صفت) [مجاز] زشت، ناهماهنگ، و آشفته.
-
افلنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'aflanje گیاهی به بلندی یک متر، با برگهای دراز، تخمهای ریز، سرخرنگ، خوشبو، و تلخمزه که بیشتر در هند میروید. Δ تخم آن در طب قدیم برای تقویت دِماغ، جگر، و معده و دفع سمّ حشرات گزنده به کار میرفته.