کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُوْز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوز، معرب، مٲخوذ از فارسی: گوز] (زیستشناسی) jo[w]z گردو.〈 جوز بوا: [قدیمی] = 〈 جوز بویا〈 جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیستشناسی)۱. میوهای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار میرود.۲. درخت این میوه که ب...
-
واژههای همآوا
-
جوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوز، معرب، مٲخوذ از فارسی: گوز] (زیستشناسی) jo[w]z گردو.〈 جوز بوا: [قدیمی] = 〈 جوز بویا〈 جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیستشناسی)۱. میوهای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار میرود.۲. درخت این میوه که ب...
-
جستوجو در متن
-
بسباسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بسباسَة] ‹بزباز، بزبازه› [قدیمی] basbāse قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته؛ پوست جوز بویا.
-
گوزبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]zbon درخت جوز؛ درخت گردو.
-
جارگون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jārgun پوست جوز بویا؛ بزباز؛ بسباسه.
-
جوزغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب] ‹جوزآغند، جوزآگند، جوزاغند› [قدیمی] jo[w]z[e]qand هلو یا شفتالوی خشککرده که درون آن را با مغز جوز پر کرده باشند.
-
گوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōs] ‹جوز› (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]z گردو.〈 گوز بر گنبد افشاندن: [قدیمی، مجاز] کار عبث و بیهوده کردن: ◻︎ یکی نامجوی و دگر شادروز / مرا بخت برگنبد افشاند گوز (فردوسی: ۲/۴۲۲ حاشیه).〈 گوز بویا: (زیستشناسی) [قدیمی]= جوز 〈...
-
گردو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gerdu ۱. میوهای گِرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سختِ چوبی، و مغز پرروغن و متقارن؛ جوز؛ گوز؛ گردکان.۲. درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیارمحکم که برای ساختن اشیای چوبی گرانبها بهکار میرود.