کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُنب خوردن جُم خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jamb ۱. پهلو؛ کنار.۲. (زیستشناسی) غشایی که روی ریهها را میپوشاند و به دیوارۀ داخلی قفسۀ سینه میچسبد.
-
جنب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جنبیدن، اسم مصدر) jomb ۱.=جنبیدن۲. جنبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیرجنب.= جنبوجوش: [مجاز] حرکت و کوشش؛ تلاش و تقلا.
-
جنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) jonob کسی که بهواسطۀ انزال منی غسل بر او واجب شده باشد.
-
جنب جنبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جنبانجنبان› [قدیمی] jombjombān ۱. جنبنده.۲. در حال جنبیدن.
-
جستوجو در متن
-
گساردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گساریدن› [قدیمی] gosārdan ۱. خوردن.۲. می خوردن.۳. غم خوردن.
-
لیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) lizidan سُر خوردن؛ لیز خوردن؛ لغزیدن.
-
لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) laqzidan لیز خوردن؛ سُر خوردن؛ خزیدن؛ لخشیدن.
-
حسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hasar افسوس خوردن؛ دریغ خوردن.
-
تحسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahassor حسرت داشتن؛ افسوس خوردن؛ دریغ خوردن.
-
سریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) soridan لیز خوردن؛ سُر خوردن؛ لغزیدن.
-
لت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lat سیلی؛ لطمه.〈 لت خوردن: (مصدر لازم)۱. لطمه خوردن.۲. سیلی خوردن؛ تپانچه خوردن: ◻︎ در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱: ۱۶۶).۳. زیان دیدن و شکست خوردن در کسبوکار.
-
لغزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) laqzeš ۱. سُر خوردن؛ لیز خوردن.۲. [مجاز] خطا؛ خلاف.
-
حلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] helf ۱. سوگند خوردن؛ قسم خوردن.۲. (اسم) سوگند؛ قسم.
-
تعشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ašši شام خوردن؛ طعام شبانگاهی خوردن.