کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُرم و گناه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَجرام] jerm ۱. مادهای که بر روی سطوح رسوب میکند.۲. (فیزیک) مقدار مادۀ موجود در یک جسم.۳. شکل مادی حیوان یا چیز دیگر؛ جسم.۴. [قدیمی] هریک از کُرات آسمانی: ◻︎ جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری: ۵۲۴).۵. [قدی...
-
جرم شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [عربی. فارسی] jormšenās متخصص در علم جرمشناسی.
-
جستوجو در متن
-
جنایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنایة، جمع: جنایات] jenāyat ۱. (حقوق) جرم و گناه بزرگ، مانند جرح و قتل.۲. گناه؛ جرم.
-
چشم پوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] ce(a)šmpuši نادیده گرفتن جرم و گناه کسی؛ عفو؛ اغماض.
-
چشم پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] če(a)šmpuš ویژگی کسی که چیزی را نادیده بگیرد یا از جرم و گناه کسی درگذرد؛ چشمپوشنده.
-
ورفان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رفان، ورفشان› [قدیمی] varafān آن که درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند؛ شفیع؛ شفاعتکننده.
-
پرده پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ پردهدر] [مجاز] pardepuš ۱. رازپوش؛ رازدار؛ رازنگهدار: ◻︎ تو را خامشی ای خداوند هوش / وقار است و نااهل را پردهپوش (سعدی۱: ۱۵۵).۲. آنکه جرم و گناه کسی را نادیده بگیرد.
-
باگذشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāgozašt ۱. سخاوتمند؛ بخشنده.۲. آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد.۳. آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد.
-
بحل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] behel[l] بخشیده؛ عفو شده؛ آمرزیده: ◻︎ کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲: ۵۴۱).〈 بحل کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] حلال کردن؛ از جرم و گناه کسی درگذشتن.
-
چینود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: činvat] ‹چینوت، چینودپل، چنودپل، چینور، چنیور، جنیور، خنیور، خینور› [قدیمی] činavad در آیین زردشتی، پلی بر روی دوزخ که روان مردگان از آن میگذرد؛ پل صراط: ◻︎ سیهروی خیزد ز جرم و گناه / سوی چینودپل نباشدْش راه (اسدی: ۱۳۹).
-
چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čam ۱. پیچوخم.۲. نظم؛ قاعده.۲. آراستگی.۳. [قدیمی] جرم؛ گناه.〈 چموخم: [عامیانه]۱. پیچوخم.۲. [مجاز] ریزهکاری.۳. [مجاز] رفتار با ناز و خرام؛ خرام؛ ناز.〈 بهچم: [قدیمی] آراسته و منظم.
-
دادگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دادگه› dādgāh ۱. (حقوق) شعبهای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواستهای مردم رسیدگی میکنند و حکم میدهند؛ محکمه.۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند؛ جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند؛ جای دادرسی.〈 دادگاه اس...