کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَمْعاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
جماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jemā' نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر؛ مقاربت.
-
جستوجو در متن
-
روی هم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] ruyeham جمعاً؛ کلاً.
-
روی هم رفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] ruyehamrafte ۱. جمعاً؛ کلاً.۲. از هر لحاظ.
-
مجموع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مجامیع] majmu' ۱. حاصل اضافه شدن چند چیز به هم؛ جمع؛ کل.۲. [قدیمی] گردآمده؛ گردآوردهشده.۳. (اسم) [قدیمی] = مجموعه۴. [قدیمی، مجاز] آسوده؛ راحت؛ خاطرجمع.۵. (قید) [قدیمی] همگی؛ کلاً؛ جمعاً.
-
هزارپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هزارپایه› (زیستشناسی) hezārpā حشرهای دراز و زردرنگ که بدنش از حلقههای بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیستودو جفت پا دارد. در جلو سرش نیز یکجفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار میکند، درازیش تا ده سانتیمتر میرسد؛ س...