کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جلاء] jalā ۱. تابش؛ درخشش.۲. (اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و بهویژه فلزات را با آن درخشان میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] روشنی چشم.۴. [قدیمی] دور شدن و کوچ کردن از وطن.۵. (اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم میشود.
-
واژههای همآوا
-
جلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جلاء] jalā ۱. تابش؛ درخشش.۲. (اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و بهویژه فلزات را با آن درخشان میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] روشنی چشم.۴. [قدیمی] دور شدن و کوچ کردن از وطن.۵. (اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم میشود.
-
جستوجو در متن
-
صقالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صقالة] [قدیمی] seqālat زدودگی و جلا.
-
مصقول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] masqul صیقلزده؛ جلادادهشده.
-
مصقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصقلَة] [قدیمی] mesqale ابزاری که با آن زنگ چیزی را بگیرند و آن را جلا دهند؛ مصقل.
-
صقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] seqāl زدودن و برطرف ساختن زنگ آینه یا آهن؛ جلا دادن؛ روشن کردن؛ صیقل زدن.〈 صقال گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] زدوده شدن؛ جلا یافتن.
-
پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر) pardāxt ۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.〈 پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.〈 پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (...
-
پردازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pardāzande ۱. پرداختکننده.۲. جلادهنده.۳. [قدیمی] آرایشدهنده.۴. پولدهنده.
-
پرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرند، پرند› [قدیمی] parang ۱. جوهر شمشیر؛ برق شمشیر.۲. تیغ جوهردار.۳. برق و جلا.
-
صیقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] seyqal ۱. زدودن زنگ.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] زدایندۀ زنگ فلز یا آینه؛ جلادهنده: ◻︎ آهنی را که موریانه بخورد / نتوان بُرد از او به صیقل زنگ (سعدی: ۹۳).۳. [قدیمی] = صیقلی〈 صیقل خوردن (پذیرفتن، گرفتن): (مصدر لازم) زدوده شدن؛ جلا یافت...
-
آب ورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبرنگ› 'āborang ۱. سپیدی و سرخی چهره.۲. [مجاز] رونق و جلا.۳. (هنر) رنگهای آمیخته با آب که در نقاشی بر روی کاغذ یا پارچه به کار میبرند.
-
جوهردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] jo[w]hardār ۱. [مجاز] دارای استعداد و شایستگی.۲. [قدیمی] اصیل.۳. [قدیمی] دارای جلا و درخشندگی.۴. [قدیمی] تیغ و شمشیر آبدار.
-
ماستیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mastic] māstik ۱. شیرۀ درخت مصطکی که در دندانپزشکی برای قالبگیری و در نقاشی برای جلا کاربرد دارد.۲. ملاتی مرکب از قیر و شن نرم که برای بستن شکافها و جلوگیری از رطوبت به کار میرود.