کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوّ آزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جوّ] jav[v] ۱. هوایی که گرداگرد زمین را فراگرفته است؛ اتمسفر.۲. [مجاز] اوضاع و احوال حاکم بر یک محیط؛ حالوهوا.
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) jo[w] ۱. یکی از غلات شبیه گندم که دانههای آن بیشتر به مصرف تغذیۀ چهارپایان میرسد و دارای مواد ازته، مواد چرب، سلولز، فسفر، کلسیم، آهن، و ویتامین B است. از آرد آن نان میپزند و از نظر ارزش غذایی به پای گندم نمیرسد.۲. [مجاز] مقدار...
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جویدن) jo[w] =جویدن
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوی› ju ۱. گذرگاه نسبتاً باریک آب.۲. رودخانه؛ نهر؛ رود.
-
جو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جُستن) ‹جوی› ju ۱. =جُستن۲. جوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جنگجو، دلجو، صلحجو، نامجو.۳. جوییدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جستجو، پرسوجو.
-
آرام جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹آرامجوی› 'ārāmju ۱. آرامشجو؛ آرامشخواه.۲. آشتیخواه؛ صلحطلب: ◻︎ یکی پهلوان خواستی نامجوی / خردمند و بیدار و آرامجوی (فردوسی: ۶/۲۱۸).
-
آسایش جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آسایشجوی› 'āsāyešju ۱. آسایشطلب؛ آسایشخواه؛ آنکه آسایش میخواهد.۲. آنکه دربند تنآسایی است.
-
بهانه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahāneju کسی که دنبال بهانه میگردد.
-
کام جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāmju آنکه در طلب آرزوی خود برآید؛ جویندۀ کام و مراد.
-
کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کینهجوی› kineju انتقامجو.
-
کناره جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ka(e)nāreju کنارهگیر؛ آنکه دوری جوید: ◻︎ با می به کنار جوی میباید بود / وز غصه کنارهجوی میباید بود (حافظ: ۱۱۰۹).
-
چاره جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چارهجوی› čāreju چارهجوینده؛ کسی که در جستجوی راه علاج کسی یا اصلاح امری باشد.
-
چاه جو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چاهجوی› čāhju = چاهجو
-
حق جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقجوی› haqju جویندۀ حقیقت و راستی؛ آنکه جویای حق و حقیقت است.
-
حقیقت جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقیقتجوی› haqiqatju کسی که در پی کشف حقیقت است؛ جویای حقیقت.