کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون به جون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kūstan] koštan ۱. به هلاکت رساندن؛ به قتل رساندن.۲. ذبح کردن.۳. [مجاز] مقهور کردن؛ شکست دادن.۴. [مجاز] به شدت کار کردن؛خسته کردن.۵. [عامیانه، مجاز] در بازی نرد، خارج کردن مهره از بازی.۶. [قدیمی، مجاز] خاموش کردن چراغ و مانند آن.
-
مهاجمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهاجَمَة] [قدیمی] mohājeme به یکدیگر هجوم کردن؛ ناگهان به همدیگر حمله کردن.
-
تخلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxlit مخلوط کردن؛ درهم کردن؛ به هم آمیختن؛ آمیخته کردن.
-
تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlib ۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
-
تعدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'addi ۱. تجاوز کردن؛ دستاندازی کردن به چیزی.۲. ستم کردن.۳. از حد درگذشتن.〈 تعدی کردن: (مصدر متعدی) تجاوز کردن؛ دستاندازی کردن.
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...
-
اتکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettekāl کار خود را به کسی واگذاشتن و به او اعتماد کردن؛ توکل کردن.
-
کدخدامنشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kadxodāmaneši ۱. به منش و روش کدخدایان رفتار کردن.۲. حل کردن دعوای دو تن به روش مسالمتآمیز و حکمیت.
-
تعود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'avvod ۱. به چیزی عادت کردن؛ خو کردن.۲. خود را به کاری عادت دادن.
-
تقدیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqdis ۱. پاک و منزه کردن.۲. به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن.۳. به پاکی ستودن.
-
تناظر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāzor ۱. به یکدیگر نظر کردن؛ به هم نگریستن.۲. با هم در امری گفتگو و جدال کردن.
-
قلمداد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] qalamdād بهحسابآورده؛ بهشمارآورده؛ برآورد.〈 قلمداد کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] به حساب آوردن؛ به شمار آوردن؛ برآورد کردن.
-
زایاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹زایانیدن› zāyāndan کمک کردن به زائو هنگام زاییدن و بچۀ او را گرفتن؛ به زادن واداشتن؛ مامایی کردن.
-
مهارشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهارَشَة] [قدیمی] mohāreše ۱. به یکدیگر حمله کردن سگان.۲. به هم درافتادن؛ دشمنی و ستیزه کردن.
-
تواصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāsi ۱. به یکدیگر اندرز دادن و سفارش کردن.۲. به هم وصیت کردن.