کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوشن، جمع: جواشن] jo[w]šan ۱. نوعی زره با حلقههای فلزی بههمچسبیده؛ دِرع.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] محافظ: ◻︎ دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است (رودکی: ۵۳۳).
-
واژههای مشابه
-
جوشن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] jo[w]šanpuš مرد جنگی که جوشن پوشیده باشد.
-
جوشن خای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹جوشنخا› jo[w]šanxāy ۱. آنچه جوش را از هم بدراند.۲. [مجاز] بسیار بُرنده: ◻︎ نه هرکه موی شکافد به تیر جوشنخای / به روز حملهٴ جنگاوران بدارد پای (سعدی: ۱۶۱).
-
جوشن ور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] jo[w]šanvar مرد جنگی جوشنپوش؛ سپاهیِ دارای جوشن: ◻︎ یکی کوه آتش به دیگر کران / گرفته لب آب جوشنوران (فردوسی۲: ۶۶۶).
-
جستوجو در متن
-
جواشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جوشن] [قدیمی] javāšen =جوشن
-
وشینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وسینه› [قدیمی] vašine جوشن؛ زره.
-
پیروزه سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] piruzesalab دارای جوشن یا جامۀ پیروزهرنگ.
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhanpuš کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.
-
یلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، واحد: یَلَبَة] [قدیمی] yalab ۱. جوشن چرمین.۲. سپر چرمین.
-
آهن سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āhansalab کسی که جوشن یا خفتان فولادی پوشیده باشد: ◻︎ جایی که برکشند مصاف از بر مصاف / وآهنسلب شوند یلان از پس یلان (فرخی: ۳۳۰).
-
پولادپوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pulādpuš جنگاور که زره یا جوشن پولادین بر تن دارد: ◻︎ خبر شد به خاقان که صحرا و کوه / شد از نعل پولادپوشان ستوه (نظامی۵: ۹۲۹).
-
چغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čoqal جوشن؛ زره؛ جامۀ جنگ: ◻︎ نه همچون دیگران ز آهن چغلپوش / سلاح عصمت یزدانش بر دوش (امیرخسرو: لغتنامه: چغل).
-
چکاچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) čakāčak = چکاچاک: ◻︎ ز بیم چکاچک که آمد ز تیر / کفن گشت در زیر جوشن حریر (نظامی۱۷: ۶۷۸).