کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوشانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) jušānde دارویی که در آب بجوشانند و افشرهاش را به بیمار میدهند.
-
جستوجو در متن
-
مطبوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] matbux ۱. پختهشده.۲. جوشاندهشده.۳. (پزشکی) دارویی که بجوشانند و شیرۀ آن را به بیمار بدهند؛ جوشانده.
-
مارمالاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: marmelade] mārmālād شیرۀ میوه که با شکر جوشانده و سرد شود.
-
شلماب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شلمابه› [قدیمی] šalamāb آب شلغم جوشانده؛ شلمآب؛ آب شلغم.
-
دوشاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dušāb ۱. شیره.۲. شیرۀ انگور.۳. شیرۀ خرما که جوشانده شده باشد.
-
پخته جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] poxtejuš نوعی شراب که برخی داروها در آن بریزند و بجوشانند تا غلیظ شود؛ شراب جوشاندهشده؛ مِی پخته.
-
دیگ جوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] digjuš ۱. خوراک سادهای که در دیگ جوشانده و بپزند.۲. آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند؛ دیگپخت.
-
قره قروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قراقروت› qara(e)qorut مادۀ خوراکی ترشمزه که از جوشاندۀ غلیظشدۀ آب ماست تهیه میشود؛ کشک سیاه؛ ترف.
-
پروتیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pervatizak گیاهی از دستۀ کاسنیها که جوشاندۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ سرفههای مزمن و درد مفاصل به کار میرفته؛ کاسنی صحرایی؛ خندریلی؛ هندبا.
-
چهارتخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چهارتخمه، چارتخم، چارتخمه› (پزشکی) ča(ā)hārtoxm جوشاندۀ دارویی مرکب از بارهنگ، بهدانه، سپستان و قدومه که برای تسکین سرفه و درد سینه مفید است.
-
سک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سکّ] (طب قدیم) sok[k] جوشاندهای که در طب قدیم از مازو و شیرۀ خرما و مشک برای بیمار درست میکردند و خاصیت قبض داشت.
-
چهارگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارگل› (زیستشناسی) ča(ā)hārgol ۱. نقشی شبیه چهاربرگ گل.۲. جوشاندۀ دارویی گیاهی شامل: گل بنفشه، پنیرک، کدو، و نیلوفر که به عنوان مسهل و ملین به کار می رود.
-
بخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَخور] boxur ۱. بخار آب گرم.۲. (پزشکی) دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق میکنند.۳. [قدیمی] هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش میریزند.〈 بخور مریم: (زیستشناسی) = گل۱ 〈 گل نگونسار
-
ترنجبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ترانگبین] ‹ترانگبین، ترنگبین، خارانگبین› (زیستشناسی) taranja(e)bin دارویی شبیه خردهنبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخههای گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد میگردد تولید میشود. در طب به عنوان مسهل، مل...