کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹جوشانیدن› jušāndan به جوش آوردن آب یا مایع دیگر بهوسیلۀ حرارت.
-
جستوجو در متن
-
ماالشعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mā'ošša'ir نوشیدنی غیرالکلی که از جوشاندن سنبلههای جو در آب بهدست میآید.
-
سرکنگبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سکنگبین، سکنجبین، سرکهانگبین› serkangabin شربتی که از جوشاندن ۱۷۵ جزء قند یا شکر در ۱۰۰ جزء سرکه درست میشود.
-
اسکاتیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'eskātif روغنی که از جوشاندن بعضی املاح فلزی در روغن کتان به دست میآید و در نقاشی برای زودتر خشک شدن رنگ به کار میرود.
-
بنگاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنگآب› [قدیمی] bangāb مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در شیر یا در آب تهیه میشد و بهعنوان مواد مخدر یا دارو به کار میرفت.
-
کتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: kettle] ketri ظرف فلزی لولهدار شبیه قوری که بالای آن دسته دارد و برای جوشاندن آب به کار میرود.
-
کشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kašk مادهای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه میشود؛ قروت؛ پینو؛ پینوک؛ رخبین؛ ریخبین؛ کتخ؛ کتغ.
-
لواشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lavāšak افشرۀ میوه که آن را پس از جوشاندن روی آتش میان سینی میریزند و مانند نان لواش پهن و نازک میکنند و پس از خشک شدن به مصرف میرسانند.
-
چراغ الکلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. فرانسه. فارسی] čerāq[']alkoli چراغی کوچک که بهجای نفت در آن الکل میریزند و در کارهای پزشکی و داروسازی از آن استفاده میشود و بیشتر برای جوشاندن سرنگ و ضدعفونی کردن ابزار و آلات پزشکی به کار میرود.
-
ثلثان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ ثلث] [قدیمی] solsān دوسوم؛ دو قسمت از سه قسمت چیزی.〈 ثلثان شدن شراب: [قدیمی] جوشاندن شراب تا دوثلث آن تبخیر شود و یکثلث باقی بماند.
-
جوشان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جوشاندن و جوشانیدن) jušān ۱. = جوشاندن۲. (صفت) در حال جوشیدن؛ جوشنده: کتری جوشان.۳. (صفت) [مجاز] موّاج؛ متلاطم: چشمهٴ جوشان.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] خشمگین.
-
سریشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسریشم› serišom مادهای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی بهدست میآید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار میرود.
-
جوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) jušidan ۱. به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت؛ غلیان.۲. بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است.۳. [مجاز] خشمگین شدن.۴. [قدیمی، مجاز] شورش و هنگامه برپا کردن؛ سروصدا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] مضطرب شدن؛ به جو...
-
شیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šire ۱. افشره و آبی که از میوه میگیرند.۲. آب انگور یا توت که آن را میجوشانند تا غلیظ شود.〈 شیرۀ پرورده: (زیستشناسی) شیرهای که در برگهای گیاه پرورش مییابد و به قسمتهای مختلف گیاه میرود.〈 شیرۀ تریاک: مادهای که از جوشاندن سوختۀ...