کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جواهرنشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جواهرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] javāhernešān ویژگی چیزی که بر آن جواهر نشانده باشند؛ مرصّع.
-
جستوجو در متن
-
جواهرنگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] javāhernegār =جواهرنشان
-
دانه نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dānenešān آنچه بر آن دانههای جواهر نشانده باشند؛ دانهنشانده؛ مرصع؛ جواهرنشان.
-
تاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: tāg] tāj ۱. کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند؛ افسر؛ دیهیم؛ بساک؛ گرزن.۲. جقۀ جواهرنشان که جلو کلاه بزنند.۳. (زیستشناسی) برآمدگی کوچکی از پَر یا گوشت بر سر بعضی پرندگان، مانند هدهد و خروس.
-
گوهری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به گوهر) [قدیمی] go[w]hari ۱. گوهردار.۲. [مجاز] اصیل؛ پاکنژاد.۳. آراسته به گوهر؛ جواهرنشان.۴. گوهرفروش؛ جواهرفروش.