کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جواهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جواهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جَوهر] javāher =جوهر
-
جستوجو در متن
-
گوهرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) go[w]harnešān آنچه بر آن جواهر نشانده باشند.
-
گوهرآگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گهرآگین› [قدیمی] go[w]har[']āgin آنچه در آن جواهر نشانده باشند.
-
گوهراندوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] go[w]har[']anduz آنکه جواهر جمع کند.
-
گوهرخا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوهرخای› go[w]harxā آنکه جواهر بخاید.
-
بدلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بدل) [عربی. فارسی] badali ساختگی؛ تقلبی: جواهر بدلی.
-
گوهرفروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] go[w]harforuš جواهرفروش؛ کسی که جواهر میفروشد.
-
گوهرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گوهر) [قدیمی] go[w]harin دارای گوهر؛ مزّین به جواهر.
-
گوهرآما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوهرآمای، گهرآما› [قدیمی] go[w]har[']āmā آنکه جواهر به رشته بکشد.
-
جواهرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] javāhernešān ویژگی چیزی که بر آن جواهر نشانده باشند؛ مرصّع.
-
مرصع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] morassa' ۱. چیزی که در آن جواهر نشانده باشند؛ جواهرنشان؛ گوهرنشان.۲. (ادبی) ویژگی شعری که دارای آرایۀ ترصیع باشد.
-
گمست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمست، جمست› (زمینشناسی) [قدیمی] gamast نوعی بلور به رنگ سرخ یا زرد؛ نوعی جواهر ارزان و پست.
-
گوهرنگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] go[w]harnegar ۱. چیزی که آن را با جواهر زینت داده باشند.۲. [مجاز] گریان.
-
دانه نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dānenešān آنچه بر آن دانههای جواهر نشانده باشند؛ دانهنشانده؛ مرصع؛ جواهرنشان.