کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جواب دادن به سؤال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nē، مقابلِ آری] ‹نی، نا› na برای جواب منفی به سؤال به کار میرود؛ خیر.
-
سؤال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] so'āl ۱. پرسش.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] طلب کردن؛ درخواست کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] درخواست.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] گدایی.〈 سؤالوجواب:۱. پرسشوپاسخ.۲. (ادبی) در بدیع، شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیا...
-
قنوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qonu' ۱. خواستن و سؤال کردن.۲. راضی بودن به قسمت خود.
-
امتحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtehān ۱. آزمون؛ آزمایش.۲. سؤال کردن از دیگری بهصورت کتبی یا شفاهی به منظور سنجش اطلاعات او.۳. آزمایش چیزی به منظور بررسی کارایی یا تناسب آن.
-
دانش سگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānešsegāl آنکه به علم و دانش بیندیشد؛ دانشمند؛ سگالندۀ دانش: ◻︎ چو هندوی دانا به چندین سؤال / زبون شد ز فرهنگ دانشسگال (نظامی۶: ۱۰۷۸).
-
جوابگویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] javābguy(')i ۱. جواب دادن به پرسش؛ پاسخگویی.۲. [مجاز] جبران کردن.
-
پیش داد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] pišdād ۱. پیشپرداخت.۲. پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود؛ مساعده.۳. عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود: ◻︎ ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل دهد جود او پیشداد (عسجدی: مجمعالفرس: پیشداد).
-
لاو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāv = 〈 به لاو دادن〈 به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی؛ لو دادن.
-
تعلیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'lif علوفه دادن به چهارپایان؛ خوراک دادن به ستور.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدرلازم) lamidan ۱. لم دادن؛ تکیه دادن.۲. پشت دادن به بالش و دراز کشیدن.
-
هل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] hol فشار و نیرویی که برای حرکت دادن چیزی به جلو بر آن وارد میشود.〈 هل دادن: (مصدر متعدی) فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو.
-
تباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāšor یکدیگر را بشارت دادن؛ به هم مژده دادن.
-
سقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saqy آب دادن؛ به کسی آب دادن برای آشامیدن.
-
اتحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ethāf چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن؛ تحفه دادن؛ تحفه فرستادن.
-
پرداخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پرداختن، اسم مصدر) pardāxt ۱. آراستگی و آرایش.۲. جلا.۳. (بانکداری) دادن پول؛ تٲدیه؛ کارسازی.〈 پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن؛ جلا دادن؛ زنگ چیزی را زدودن.〈 پرداخت کردن: (مصدر متعدی)۱. صیقل زدن؛ زنگ چیزی را زدودن؛ جلا دادن.۲. (...