کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهان محلی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جهان آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جهانآرای› [قدیمی] jahān[']ārā ۱. زینتدهندۀ جهان.۲. [مجاز] زیبا.۳. آرایندۀ جهان؛ نظمدهنده به جهان.
-
جهان آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) jahān[']āfarin آفرینندۀ جهان؛ پروردگار؛ خدای بزرگ.
-
جهان افروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahān[']afruz روشنکنندۀ جهان.
-
جهان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahānbin ۱. بینندۀ جهان: چشم جهانبین.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم.
-
جهان بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر، اسم) jahānbini مجموعۀ عقاید، باورها، و تصورات یک مکتب دینی، فلسفی، یا سیاسی که دربارۀ پدیدهها، جهان، انسان و جایگاه او در جهان هستی و یا در جامعه و در تقابل با مسائل اجتماعی ارائه میدهد.
-
جهان پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahānpanāh ملجٲ و پناهگاه مردم جهان: پادشاه جهانپناه.
-
جهان پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جهانپهلو› jahānpahle(a)vān پهلوان بزرگی که از تمام پهلوانان جهان دلیرتر و پرزورتر باشد.
-
جهان تاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahāntāb تابنده و روشنکنندۀ جهان؛ عالمتاب: آفتاب جهانتاب.
-
جهان جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جهانجوی› [قدیمی] jahānju ۱. جوینده و طالب جهان.۲. [مجاز] پادشاه بزرگ و کشورگشا.
-
جهان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jahāndār ۱. خداوند.۲. دارندۀ جهان؛ نگهبان جهان.۳. [مجاز] قدرتمند.۴. پادشاه عادل و عاقل که مملکت خود را خوب اداره کند.
-
جهان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jahāndāri پادشاهی.
-
جهان دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahāndide کسی که به دلیل عمر طولانی یا سفر بسیار و دیدن شهرهای زیاد تجربه اندوخته است؛ جهاندیده.
-
جهان سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahānsuz برپاکنندۀ فتنه در جهان؛ جبار؛ ستمگر.
-
جهان گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جهانگشای› [مجاز] jahāngošā پادشاه دلیر، فاتح، و کشورگیر.
-
جهان گشایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] jahāngošāy(')i تصرف و گرفتن کشورهای دیگر؛ جهانگیری؛ کشورستانی.