کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنینبین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اجنَّة] (زیستشناسی) janin فرزند هر موجود مهرهداری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج میشود؛ رویان.
-
بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bayyen پیدا و آشکار؛ هویدا؛ واضح.
-
بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] beyn میان؛ وسط.
-
بین
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دیدن) bin ۱. = دیدن didan۲. بیننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باریکبین، خردهبین، خودبین، دوربین، نزدیکبین.
-
جنین شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، فارسی] (پزشکی) janinšenāsi علمی که به تحقیق دربارۀ رشد و نمو جانداران در دوران جنینی میپردازد؛ رویانشناسی؛ آمبریولوژی.
-
باریک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] bārikbin ۱. کنجکاو.۲. زیرک؛ باهوش.۳. موشکاف؛ دقیق: ◻︎ اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریکبینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱).
-
باطن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی، مقابلِ ظاهربین] [قدیمی] bātenbin آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
-
باغ بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāqbin بینندۀ باغ؛ آنکه به تماشای باغ برود: ◻︎ باغبین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصهای گر هست (اوحدی: ۵۴۳).
-
کج بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کژبین› [قدیمی] kajbin ۱. (پزشکی) = لوچ۲. آنکه به جنبههای منفی چیزی توجه میکند؛ بداندیش.
-
کف بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] kafbin آنکه از دیدن خطهای کف دست کسی از وضع و حال و آیندۀ او خبر میدهد.
-
کوتاه بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutāhbin تنگچشم؛ نظرتنگ.
-
کوته بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutahbin = کوتاهبین
-
خرده بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xordebin باریکبین؛ نکتهسنج.
-
حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqiqatbin ۱. کسی که به حقیقت هر چیز مینگرد.۲. آنکه حقیقت را درمییابد.
-
جهان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahānbin ۱. بینندۀ جهان: چشم جهانبین.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم.