کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنگ بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جنگ آزما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جنگآزمای› [قدیمی] jang[']āz[e]mā =جنگجو
-
جنگ آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jamg[']āz[e]mude کسی که جنگ کرده و تجربه و مهارت در جنگ پیدا کرده است؛ رزمآزموده؛ دلیر؛ جنگجو؛ جنگدیده.
-
پیش جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pišjang ۱. آنکه پیش از دیگران به دشمن حمله کند؛ کسی که در نبرد پیشی کند.۲. سپاهیانی که در صف جلو به سوی مواضع دشمن بروند.
-
جستوجو در متن
-
جنغولک بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] janqulakbāzi شلوغ کردن و جنگوجدال بچگانه راه انداختن؛ مسخرهبازی.
-
جناح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَناح، جمع: اجنِحَة] je(a)nāh ۱. (ورزش) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.۲. (نظامی) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار میگرفت.۳. [قدیمی] بال.〈 جناح ایمن: جناح راست؛ میمنه.〈 جناح ایسر:...
-
میدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: medan] meydān ۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر.۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی.۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ.۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار.۵. مکان قابل رؤ...
-
توپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tup ۱. گوی لاستیکی که با آن بازی کنند.۲. یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند.۳. (نظامی) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافتهای دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعهگیری، توپ سا...