کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جنج› janjāl ۱. آشوب و ازدحام.۲. فریاد و همهمه؛ شوروغوغا.
-
جستوجو در متن
-
ژورنالیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: journaliste] žu(o)rnālist ۱. روزنامهنویس.۲. [مجاز] شخصی که جنجال برپا میکند؛ جنجالآفرین.
-
غرغشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرخشه› [قدیمی] qarqaše غوغا؛ جنجال؛ مجادله؛ شلتاق.
-
غشغرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قشقرق› qešqereq دادوفریاد؛ جاروجنجال.
-
جنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] janj ۱. آواز و فریاد.۲. جنجال.
-
جنجالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جنجال) janjāli کسی که دادوفریاد، آشوب و جنجال برپا کند؛ آشوبگر.
-
شلوغی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] šoluqi ۱. جاروجنجال؛ هیاهو.۲. ازدحام.
-
قیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qil گفتگو؛ گفتار.〈 قیلوقال:۱. گفتگو؛ مباحثه.۲. جنجال؛ سروصدا.
-
ورجلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] varjalā ۱. جهش.۲. دادوفریاد و جنجال.〈 ورجلا زدن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. دادوفریاد و جنجال راه انداختن.۲. جهیدن و بیرون جستن از دام: ◻︎ خواست نیفتاده به دام بلا / خیزد و زآن ورطه زند ورجلا (ایرجمیرزا: ۱۱۱).
-
محشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mahšar ۱. جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز.۲. [مجاز] غوغا؛ جنجال.۳. (صفت) [عامیانه] بسیارعالی و خوب.۴. روز رستاخیز.
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] ho[w] صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. سر و صدا راه انداختن.۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
-
هوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] havār ۱. آنچه از سقف یا دیوار خانه فروریزد؛ آوار.۲. صدای فروریختن سقف یا بنا.۳. دادوفریاد؛ جاروجنجال.〈 هوار کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه] داد کشیدن؛ جاروجنجال کردن.〈 هوار زدن: (مصدر لازم) = 〈 هوار کشیدن
-
چلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چلپ› (موسیقی) [قدیمی] čalab ۱. از آلات موسیقی به شکل دو تخته فلز محدب و دایرهمانند که با دست برهم میزنند؛ سنج: ◻︎ چشمهٴ روشن نبیند دیده از گرد سپاه / بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلب (فرخی: ۶).۲. شوروغوغا؛ فتنه و آشوب؛ جنجال و هیاهو.