کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمع شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebjam' ۱. در دورۀ مغول، مٲمور جمعآوری مالیات که مالیات رعایا را بهاقساط وصول میکرد.۲. در دورۀ صفویه تا قاجار، کسی که مسئول ضبط و نگهداری نوعی اموال دیوانی بود: صاحبجمع آبدارخانه، صاحبجمع جباخانه، صاحبجمع خزانه.
-
آشغال جمع کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی. فارسی] 'āšqāljam[']kon ۱. کسی که انواع آشغال از قبیل خردهریزههای چوب و لته و کاغذ و مانند آن جمع میکند و میفروشد.۲. کسی که مٲمور جمع کردن آشغالها است.
-
جستوجو در متن
-
تراکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarākom ۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (سیاسی) tahazzob ۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
احتفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehtefāl محفل تشکیل دادن؛ در یک جا جمع شدن؛ انجمن شدن؛ گرد آمدن گروهی از مردم در مجلس.
-
مجامعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجامَعة] mojāme'at ۱. جمع شدن باهم.۲. جماع کردن؛ همبستر شدن با زن.
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dastebandi جمع شدن گروهی در یکجا و همراه شدن و هماهنگ گشتن برای انجام دادن کاری.
-
سعود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] so'ud ۱. مبارک شدن؛ خجسته شدن.۲. نیکبخت شدن.۳. (صفت) [جمع: سَعد] = سَعد
-
تجمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajammo' جمع شدن؛ گرد آمدن؛ فراهم آمدن.
-
مجمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجامع] [مجاز] majma' جای جمع شدن؛ محل اجتماع؛ انجمن.
-
استجماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estejmā' گرد آمدن؛ فراهم آمدن؛ جمع شدن.
-
محفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: محافل] mahfel جای جمع شدن گروهی خاص؛ انجمن؛ جرگه؛ مجلس.
-
اکتناز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ektenāz گرد آمدن مال؛ جمع شدن مال و ثروت.
-
احتشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehtešād ۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده شدن.