کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمجمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جمجمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جمجمَة] [قدیمی] jamjame ۱. سخن گفتن بهطور مبهم.۲. [مجاز] صدای پای اسبان.
-
جمجمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جمجمَة، جمع: جماجم] jomjome ۱. (زیستشناسی) محفظۀ سر مهرهداران که در انسان از هشت تکه استخوان متصلبههم تشکیل شده و مغز سر در آن جا دارد.۲. [قدیمی] چاهی که در شورهزار کنده شود.
-
جستوجو در متن
-
تشنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tašnak قسمتی از جمجمه در پیش سر که در کودکی نرم است؛ یافوخ؛ جاندانه.
-
جماجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع جُمجُمَة] [قدیمی] jamājem ۱. =جُمجُمه۲. مهتران.۳. قبیلهها.
-
ملاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) malāj قسمت جلو و عقب جمجمه که در نوزادان استخوانهای آن نرم است.
-
دماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] demāq مغز سر؛ مادۀ نرم و خاکستریرنگ که در میان جمجمه قرار دارد.
-
قحف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقحاف و قُحُوف و قِحفَة] [قدیمی] qehf ۱. استخوان بالای مغز سر که از جمجمه جدا است؛ کاسۀ سر؛ آهیانه.۲. کاسۀ چوبی.۳. کشکول چوبی.
-
سخت شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtšāme خارجیترین لایۀ محافظ مغز که به استخوان جمجمه چسبیده است؛ پردۀ خارجی مغز؛ امالغلیظ.
-
شمپانزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chimpanzé] ‹شامپانزه› (زیستشناسی) šāmpnāze نوعی میمون شبیه انسان، با بدنی پوشیده از موهای دراز، جمجمۀ کوچک، پیشانی عقبرفته، آروارههای بزرگ و قوی و دستهای دراز که باهوشترین وتربیتپذیرترین نوع میمون است.
-
عظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عِظام] (زیستشناسی) [قدیمی] 'azm استخوان.〈 عظم رمیم: (زیستشناسی) [قدیمی] استخوان پوسیده.〈 عظم قحف: (زیستشناسی) [قدیمی] آهیانه.〈 عظم قص: (زیستشناسی) [قدیمی] استخوان سینه؛ جناغ سینه.〈 عظم غربالی: (زیستش...
-
مغز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mazg] maqz ۱. (زیستشناسی) بخش نرم و خاکستریرنگی که درون جمجمه قرار دارد؛ مخ.۲. مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد.۳. آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوهها وجود دارد.۴. [مجاز] اصل و حقیقت چیزی.۵. [مجاز] سر.۶. [مجاز] نخبه؛ بااستعداد؛ باه...
-
اطلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] 'atlas ۱. نوعی پارچۀ ابریشمی؛ دیبا.۲. [مجاز] جامۀ ابریشمین.۳. نوعی پارچۀ پُرزدار از جنس ابریشم مصنوعی.۴. هر کتابی که دارای نقشههای گوناگون باشد: اطلس جغرافیا، اطلس تشریح.۵. (زیستشناسی) نخستین مهرۀ گردن در زیر جمجمه...
-
انسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ensān ۱. (زیستشناسی) جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه میرود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است.۲. شخص؛ فرد.۳. (صفت) خوب و پایبند به اصول اخلاقی.۴. هفتادوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، ...
-
کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کٲسَة] kāse ١. ظرف سفالی یا چینی توگود که در آن غذا میخورند.٢. (زیستشناسی) حقۀ گل؛ کالیس.〈 کاسهٴ سر: (زیستشناسی) جمجمه؛ استخوان سر: ◻︎ روزی که چرخ از گِل ما کوزهها کند / زنهار کاسهٴ سر ما پرشراب کن (حافظ: ۷۹۲).〈 کا...