کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلو گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بازداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzdāštan منع کردن؛ جلو گرفتن؛ جلو کسی را گرفتن و مانع کار یا حرکت او شدن.
-
پیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piši سبقت؛ تقدم؛ پیش افتادن؛ پیش بودن.〈 پیشی جستن: (مصدر لازم)۱. تلاش کردن برای پیش افتادن.۲. = 〈 پیشی گرفتن〈 پیشی دادن: (مصدر متعدی) حق تقدم دادن؛ فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن.〈 پیشی کردن: (مصدر لازم)۱....
-
دیافراگم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diaphragme] diyāfrāgm ۱. (زیستشناسی) پرده عضلانی که حفرۀ شکم را از قفسۀ سینه جدا میکند.۲. (عکاسی) سوراخ جلو دوربین عکاسی که اگر میزان روشنایی برای عکس گرفتن زیاد باشد آن را تنگتر میکنند و زمانی که روشنایی کم باشد سوراخ دیافراگم ر...
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...
-
سینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sīn] (زیستشناسی) sine ۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.۲. [مجاز] پستان.۳. [مجاز] ریه.۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در...
-
قلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کُلاّب] qollāb آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری؛ چنگک؛ کجک؛ آکج.〈 قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود؛ گل کمربند.〈 قلاب گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه] دو دست را در ج...
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...
-
دامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دامان، دمن› dāman ۱. قسمت پایین لباس؛ پایین جامه؛ پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو: ◻︎ تا «دامن» کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ: ۲۰۰).۲. نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین ر...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...