کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلوه گری از دور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلوه کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] jelvekonān آشکار، نمایان، و درخشان؛ در حال جلوه کردن.
-
جلوه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] jelvegar آشکار، نمایان، و درخشان.
-
جستوجو در متن
-
اجلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجلاء] [قدیمی] 'ejlā دور شدن از وطن؛ دور شدن از خانمان.
-
حاشاک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] hāšāk دور باد از تو؛ دور از تو.
-
متباعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motabā'ed دور از یکدیگر؛ دور.
-
دوربینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) durbini ۱. دیدن از دور.۲. (پزشکی) حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند.۳. [مجاز] دوراندیشی.
-
غامض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غوامِض] qāmez ۱. مبهم و مشکل؛ دور از فهم؛ پوشیده و دور از ذهن.۲. [قدیمی] زمین پست.
-
تغرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqarrob ۱. دوری گزیدن؛ دور رفتن.۲. از وطن دور شدن.
-
تجنیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajnib ۱. دور کردن.۲. دور داشتن کسی را از چیزی؛ پرهیز دادن.
-
طرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tard ۱. راندن؛ دور کردن.۲. دور کردن کسی از نزد خود.۳. [قدیمی] = تبعید
-
تله پاتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: télépathie] (روانشناسی) telepāti نوعی ارتباط فکری میان دو نفر از راه دور و القای مطلبی از راه دور از طرف کسی برای کس دیگر.
-
غربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غربة] qorbat ۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
-
تنزیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanzih ۱. کسی را از عیب و آلایش دور کردن.۲. پاک و بیآلایش دانستن.۳. دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی.
-
دورافتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dur[']oftāde ۱. آنکه یا آنچه در محل دور قرار گرفته.۲. ویژگی زمین یا خانهای که از آبادی و از مردم دور باشد.