کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جلوَة] jelve ۱. آشکار کردن؛ ظاهر ساختن.۲. نمایش دادن.۳. نمودن خود را به کسی.۴. زیبایی؛ جاذبه.۵. (تصوف) تابش انوار الهی بر دل عارف که او را واله و شیدا سازد؛ تجلی.
-
واژههای مشابه
-
جلوه کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] jelvekonān آشکار، نمایان، و درخشان؛ در حال جلوه کردن.
-
جلوه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] jelvegar آشکار، نمایان، و درخشان.
-
جستوجو در متن
-
بی فروغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) biforuq بیروشنی؛ بیپرتو؛ آنچه جلوه و رونقی ندارد.
-
منجلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monjali روشن؛ آشکار؛ جلوهگر.
-
مرادنما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹مرادنمای› [قدیمی] morādna(e,o)mā آنچه بهصورت مراد و مطلوب جلوه کند اما چنان نباشد.
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: show] šo[w] ۱. نمایش.۲. جلوه؛ تظاهر.
-
پانته ایسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: panthéisme] (فلسفه) pānte'ism عقیدۀ وحدت وجود که تمام موجودات را جلوۀ خدا میداند.
-
مجلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجلیٰ] [قدیمی] majlā ۱. محل جلوه و ظهور.۲. پیش سر؛ قسمت پیش سر.
-
موش مردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] mušmordegi وضع یا حالت کسی که خود را مظلوم، بیآزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیلهگر باشد.
-
موش مرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] mušmorde ویژگی کسی که خود را مظلوم، بیآزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیلهگر باشد.
-
روا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رواء] [قدیمی] rovā ۱. حسنمنظر؛ صورت زیبا.۲. زیبایی؛ جلوه؛ جمال.
-
نمایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) na(e,o)māyeš ۱. نشان دادن.۲. جلوه؛ منظره.۳.(تئاتر) بازی در تماشاخانه؛ تئاتر.