کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفتک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جفتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جفته› joftak ۱. لگدی که حیوان چهارپا با هر دو پای خود میاندازد.۲. (اسم مصدر) نوعی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند و از جایی به جای دیگر بپرند.〈 جفتک انداختن (پراندن): (مصدر لازم)۱. لگد انداختن ستور با هر دو پای خود.۲. [مجاز] سرکشی؛ گست...
-
واژههای مشابه
-
جفتک چارکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جفتکچهارکش› joftakčarkoš نوعی بازی که در آن یکی خم میشود و دستها را بر زانو میگذارد و دیگری از روی پشت او میپرد.
-
جستوجو در متن
-
آلیزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'ālizeš جفتکاندازی؛ لگدپرانی.
-
الیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلیز› [قدیمی] 'aliz جفته؛ جفتک؛ لگد؛ جستوخیز چهارپایان.
-
سکیزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sekizande ۱. جستوخیزکننده.۲. جفتکاندازنده.
-
سکیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسکیزه، سکیز› [قدیمی] sekize جستوخیز ستور؛ لگد؛ جفته؛ جفتک؛ آلیز.
-
اسکیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹اسکیز، سکیزه، سکیز› [قدیمی] 'eskize لگد و آلیزِ ستور؛ جستوخیز چهارپایان؛ جفته؛ جفتک.
-
اسکیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹سکیزیدن› [قدیمی] 'eskizidan برجستن؛ جستوخیز کردن؛ آلیز زدن؛ جفتک انداختن چهارپایان.
-
سکیزان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] sekizān ۱. درحال جستوخیز کردن؛ جستوخیزکنان.۲. درحال جفتک انداختن.
-
سکیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اسکیزیدن› [قدیمی] sekizidan ۱. برجستن، جهیدن، جستوخیز کردن،۲. الیز زدن؛ جفتک انداختن.
-
آلیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹الیز› 'āliz جستوخیز چهارپایان؛ جفته؛ جفتک؛ جفته و لگد.〈 آلیز زدن:۱. جستوخیز کردن.۲. جفته و لگد انداختن.
-
کاروانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: کرواین] ‹کروانک› (زیستشناسی) kār[e]vānak مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند؛ چفنک؛ چفتک؛ جفتک؛ چکرنه؛ جگرنه؛ چوبینه؛ چوبینک؛ چوبنه.
-
جفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jofte =جفتک: ◻︎ جفت و طاق سپهر درشکند / جفتهای کآن تکاور اندازد (خاقانی: ۱۲۶).