کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جفاء] jafā ۱. جور؛ ستم.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] ناسزا.
-
جفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جفاء] jofā ۱. هر چیزی که نفع و فایده نداشته باشد؛ بیهوده.۲. باطل.۳. خاروخاشاک.۴. کف آب.۵. غش: ◻︎ بهر آن است این ریاضت واین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا (مولوی: ۴۴).
-
جستوجو در متن
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ بدتر] [قدیمی] bat[t]ar بدتر: ◻︎ به گیتی بتر زاین نباشد بدی / جفا بردن از دست همچون خودی (سعدی۱: ۱۹۶).
-
کدامین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کدام) kodāmin = کدام: ◻︎ در صدر خواجه عرض کدامین جفا کنم / شرح نیازمندی خود یا ملال تو؟ (حافظ: ۸۱۶).
-
آوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹آوی› [قدیمی] 'āvax آه؛ وای؛ آوه؛ آواه؛ دریغ؛ دریغا؛ افسوس: ◻︎ جهان دست جفا بگشاد آوخ / وفا را زور بازویی نماندهست (خاقانی: ۷۴۸).
-
گرگ آشنایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gorg[']āš[e]nāyi اظهار آشنایی و دوستی از روی نفاق و مکر: ◻︎ مکن قصد جفا گر باوفایی / ز سگطبعی بود گرگآشنایی (ناصرخسرو: لغتنامه: گرگآشنانی).
-
گوش مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گوشمال› gušmāli ۱. مالیدن گوش کسی.۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن؛ گوشتابی: ◻︎ چون جفا آری فرستد گوشمال / تا ز نقصان واروی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹).
-
آخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āxte ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده.۲. برافراشته: ◻︎ گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ◻︎ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰).
-
خایسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāyesk چکش؛ پتک: ◻︎ چو سندان کسی سخترویی نکرد / که خایسک تٲدیب بر سر نخوَرد (سعدی۱: ۱۲۲)، ◻︎ آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار: ۱۱۲۶).
-
گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: gartītan] gardidan ۱. دور زدن؛ چرخیدن؛ گشتن: ◻︎ بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲: ۵۱۵).۲. تغییر کردن.۳. شدن: ◻︎ نگردم از تو تا بیسر «نگردم» / ز تو تا درنگردم برنگردم (نظامی۲: ۲۹۷).