کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jasmi =خارخسک
-
جسمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جسم) [عربی. فارسی] jesmi ١. [مقابلِ روحی] بدنی.٢. [قدیمی، مجاز] کسی که بیشتر به امور جسمانی توجه دارد و از معنا و حقیقت غافل است.
-
جستوجو در متن
-
جسما
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی، مقابلِ روحاً] jesman از لحاظ جسمی.
-
هیولانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: هیولانیّ، منسوب به هیولی hayulā] [قدیمی] hayulāni مادی؛ جسمی؛ ظاهری.
-
متوازی السطوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: متَوازِیالسّطوح] (ریاضی) mote(a)vāziyossotuh جسمی مرکب از شش وجه که دوبهدو متوازی باشند.
-
حک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حکّ] hak[k] تراشیدن نقش یا نوشتهای بر روی جسمی سخت.
-
چگال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (فیزیک) čegāl جسمی که ذرات آن درهمفشرده باشد؛ متکاثف.
-
الکتروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: électroscope] (فیزیک) 'elect[e(o)]roskop وسیلهای که وجود قوۀ الکتریسیته را در جسمی معلوم میکند؛ برقآزما؛ برقنما.
-
کاتالیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: catalyse] (شیمی) kātāliz تغییر سرعت واکنشهای شیمیایی توسط جسمی که خود در پایان بدون تغییر باقی میماند.
-
متطرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motatarreq ۱. راهیابنده.۲. ویژگی جسمی که چکش بخورد؛ چکشخوار.
-
دیفروجس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹دیفروجاس، دیرجاس، دیبرجاس، دیفروغس› [قدیمی] difrujes جسمی که پس از گداختن مس در ته کوره یا بوته باقی میماند؛ مارقشیشا.
-
مکعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moka''ab ۱. (ریاضی) جسمی که دارای شش سطح مربع باشد.۲. [قدیمی] چهارگوشه.
-
مومیایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مومیا) [معرب. فارسی] mum[i]yāy(')i ۱. ویژگی جسمی که به مومیا آغشته شده.۲. (اسم) = مومیا
-
رادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. مٲخوذ از انگلیسی: radiodetecting and rarging: radar] rādār دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع، و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین میکند.