کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جز و بز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: buc] ‹بج› (زیستشناسی) boz پستانداری اهلی، علفخوار، و نشخوارکننده با ریش، دم کوتاه، و شاخهای خمیده.〈 بز آوردن: (مصدر لازم) در قماربازی بد آوردن و باختن.〈 بز کوهی: (زیستشناسی) حیوانی علفخوار شبیه آهو با شاخهای بلند و ریش د...
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kal ۱. بز نر.۲. حیوان نر، از قبیل گاو، گوسفند، بز، و آهو.۳. گوسفند بیشاخ.
-
پچ پچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] pečpeč ۱. صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند.۲. سخن زیر لب و آهسته.۳. ‹پژپژ› آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند: ◻︎ سخن شیرین از زُفت نیاید بر / بز به پچپچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی: صحاحالفرس:...
-
بزباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bozbāz نوازندۀ دورهگردی که ساز میزند و بز را به رقص وامیدارد.
-
پچشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشک، پشکل› [قدیمی] počošk پشکل گوسفند، بز، شتر، و امثال آنها.
-
پشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشک، پشگله، پشگره، پشگر› peškel سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز، و آهو که گِرد و مانند گلوله باشد؛ پشگل.
-
پژپژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹پژپژی، پچپچ› [قدیمی، عامیانه] požpož آهنگ یا لفظی که چوپان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند: ◻︎ نشود دل به حرف قرآن به / نشود بز به پژپژی فربه (سنائی: لغتنامه: پژپژ).
-
چپش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čapeš بزغاله؛ بز نر یکساله: ◻︎ میش و بره و بخته و شاک و چپش تو / بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا (سوزنی: رشیدی: چپش).
-
پشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] po(e)šk پشکل؛ سرگین گوسفند، بز، شتر، و مانند آنها: ◻︎ گفت جایش را بروب از سنگ و پشک / ور بُوَد تر، ریز بر وی خاک خشک (مولوی: ۲۰۳).
-
پشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pašm] (زیستشناسی) pašm موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر، و امثال آن میروید و از آن پارچههای پشمی بافته میشود.
-
سکسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] soksok ۱. زمین ناهموار.۲. (صفت) ویژگی اسبی که بد راه برود و سوار را تکان دهد: ◻︎ اسب سکسک میشود رهوار و رام / خرس بازی میکند، بز هم سلام (مولوی: ۲۴۵).
-
آغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغال› 'āqol ۱. جایی در کوه یا خانه که برای جا دادن گوسفندان در شب درست کنند.۲. لانۀ مرغ خانگی؛ محلی برای اسکان گوسفند، بز، و سایر دامها.
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] rang بز کوهی: ◻︎ شیر بینم شده متابع رنگ / باز بینم شده مسخر خاد (مسعودسعد: ۱۱۰)، ◻︎ رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ما / آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ (سوزنی: ۲۳۲).
-
نخجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: naxčīr] ‹نخچیر› naxjir ۱. حیوانی که او را شکار کنند؛ شکار: ◻︎ ز بار گران خوشه خم گشته بود / تکوتاب نخجیر کم گشته بود (نظامی۵: ۹۱۶).۲. بز کوهی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] شکار کردن.
-
پت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تِبِت، تِبِد› [قدیمی] pat ۱. پرز؛ کرک.۲. پشم نرمی که از بن موهای بز میروید و از آن شال و پارچههای لطیف میبافند؛ بزشم؛ بزوشم؛ بزوش؛ تَفتیک.۳. مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست میکنند و به پارچه میزنند تا سخت و براق شود؛ لعاب؛ آهار.