کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جز نمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نمک سود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) namaksud ویژگی گوشت یا چیز دیگر که آن را در نمک خوابانده و با نمک پرورده باشند.
-
نمکزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمکسار› namakzār جایی که از آن نمک استخراج کنند؛ شورهزار؛ معدن نمک.
-
بی نمک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) binamak ۱. آنچه نمک نداشته باشد.۲. [مجاز] کسی که صورت و کردار و رفتارش دلپسند نباشد.
-
نمکینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نمک) ‹نمکین› (اسم) [قدیمی] namakine دوغ یا ماستی که در آن نمک و سبزی بریزند.
-
نمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: namak] ‹نماک› (شیمی) namak جسمی سفیدرنگ، بلوری، شورمزه، و محلول در آب که در اغذیه میریزند و با بسیاری از خوراکیها خورده میشود که از آب دریا و از معدن بهدست میآید؛ کلرور سدیم؛ نمک طعام.
-
اکسالات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oxalate] (شیمی) 'oksālāt نمک اسید اکسالیک.
-
ملح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ملاح و املاح و مِلَح] (شیمی) melh نمک.
-
حرام نمک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] harāmnamak نمکبهحرام؛ نمکناشناس؛ ناسپاس؛ حقناشناس.
-
شور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šur نمکین؛ پرنمک؛ ویژگی هرچیزی که طعم نمک داشته باشد.
-
نمک خوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] namakxāregi نمکخوار بودن؛ عمل نمکخواره.
-
نمک خواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] namakxāri نانونمک کسی را خوردن.
-
نمک فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (شیمی) namakefarangi = سولفاتدومنیزی
-
نمک لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمکلان› (جغرافیا) [قدیمی] namaklāx نمکزار.
-
نماک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نمک› [قدیمی] namāk ۱. ملاحت؛ زیبایی.۲. رواج؛ رونق.
-
نمک به حرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] namakbeharām نمکنشناس؛ ناسپاس.