کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جز این پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
همچنین
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) ‹همچون این› hamčo(e)nin مانند این؛ مثل این.
-
لهذا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] lehāzā برای این؛ از این جهت؛ از این رو.
-
چنین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ چون این] ‹چونین› če(o)nin ۱. مانند این؛ مثل این؛ اینگونه: چنین لباسهایی مناسب تو نیست.۲. (قید) اینطور؛ به این شکل: او چنین نمینویسد.
-
زیرا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) zirā ازیرا؛ از این راه؛ از این رو؛ از این جهت؛ ایرا.〈 زیراک: (حرف) [قدیمی] ازیراک؛ زیرا که؛ برای اینکه.
-
کاندرین
فرهنگ فارسی عمید
[مخففِ که اندر این] [قدیمی] kandarin که اندر این.
-
چونین
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [قدیمی] čunin چون این؛ مانند این؛ چنین.
-
نحوذلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nahvozālek مانند این؛ نظیر این.
-
ایرا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [قدیمی] 'irā ۱. زیرا.۲. از این جهت؛ به این دلیل.
-
اینک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹نک› 'inak ۱. اشاره به نزدیک؛ این؛ این است.۲. اکنون؛ اینزمان.
-
مع ذلک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: معَذلکَ] [قدیمی] ma'azālek باوجوداین؛ بااینهمه؛ باوصف این؛ با این.
-
حیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَیث] heys ۱. دلیل؛ علت.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.〈از این حیث: از این بابت؛ از این جهت.〈از حیثِ: از لحاظِ؛ از جهتِ؛ از نظرِ.
-
استن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'oston = ستون: ◻︎ استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی: ۱۱۸).
-
هنیئالک
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی] [قدیمی] hani'anlak گوارا باد برتو: ◻︎ سخن این به آن هنیئاًلک / پاسخ آن به این که بادت نوش (هاتف: ۴۹).
-
صاحب دل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] sāhebdel ۱. دارای دل و جرئت؛ دلیر.۲. (تصوف) عارف؛ خداشناس: ◻︎ غلام عشق شو کاندیشه این است / همه صاحبدلان را پیشه این است (نظامی۲: ۱۱۸)، ◻︎ سبکبارمردم سبکتر روند / حق این است و صاحبدلان بشنوند (سعدی۱: ۶۱).۳. داری ع...
-
ازیرا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ربط) ‹ازایرا، زیرا، ایرا› [قدیمی] 'azirā از برای این؛ برای این؛ ازاینجهت: ◻︎ بگو دل را که گِرد غم نگردد / ازیرا غم به خوردن کم نگردد (مولوی۲: ۲۲۴).