کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جزیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جزیرَة، جمع: جزائر و جزر] jazire قطعهزمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد؛ آداک؛ اداک؛ آدک؛ آبخو؛ آبخوست؛ جَز.
-
جستوجو در متن
-
آداک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آدک، اداک› 'ādāk = جزیره
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jaz =جزیره
-
جزایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جزائر، جمعِ جزیرَة] jazāy(')er = جزیره
-
مجمع الجزایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجمعالجزائر] (جغرافیا) majma'oljazāy(')er چند جزیره که میان دریا نزدیک به هم واقع شده باشند.
-
آبخوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبخست› [قدیمی] 'ābxo(a)st = جزیره: ◻︎ تنیچند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری: ۳۵۲).
-
دراویدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) derāvidi از خانوادههای اصلی زبانی، شامل برخی زبانهای رایج در جنوب دکن و جزیرۀ سیلان.
-
اقیانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (جغرافیا) 'oqyānus بحر محیط؛ دریای بسیاربزرگ؛ هر یک از پنج پهنۀ گستردۀ آب شور با دریاها و جزیرههای بسیار که به هم متصل هستند و اطراف کرۀ زمین را فرا گرفتهاند.
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gang جزیره: ◻︎ همانگه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری: ۳۵۸).
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباه] šebh مثل؛ مانند.〈 شبهجزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد؛ مانند جزیره.〈 شبهجمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، ...
-
دلتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] deltā ۱. چهارمین حرف الفبای یونانی مطابق دال به شکل Δ.۲. (جغرافیا) قطعۀ خاک سهگوش و جزیرهمانند که در مصب رود به دلیل رسوب مواد سیلابی تشکیل میشود.
-
عربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عرب) [عربی. فارسی] 'arabi ۱. زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که در شبهجزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات، و چند کشور دیگر رایج است.۲. (صفت نسبی) مربوط به قوم عرب: رقص عربی.
-
ارتدکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orthodoxe، مٲخوذ از یونانی] ‹ارتودوکس، ارتودکس› 'ortodoks ۱. یکی از فرقههای بنیادگرای مسیحیت که از واتیکان اطاعت نمیکند و بیشتر در شبهجزیرۀ بالکان و اروپای شرقی رواج دارد.۲. (صفت) پیرو کلیسای ارتدکس: مسیحی ارتدکس.۳. (صفت) مربوط...
-
خاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ خاوران] xāvar ۱. جای برآمدن آفتاب؛ مشرق: ◻︎ خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرقها به مغربها، ز «خاورها» به خاورها (منوچهری: ۳).۲. [قدیمی] مغرب: ◻︎ مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی: ۵۳۲).〈 خ...