کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان شدید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شدید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: شِداد] šadid ۱. سخت؛ تند.۲. [قدیمی] سختگیر.
-
عاصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsef ۱. تند؛ شدید.۲. (اسم) باد تند و شدید.
-
شداد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ شدید] šedād ۱. دشواریها.۲. محکم؛ استوار.۳. = شدید۴. (اسم) [قدیمی] پهلوانان.
-
دیامرفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: diamorphin] diyāmorfin هروئین؛ یکی از مشتقات مرفین که به سرعت سبب اعتیاد شدید میشود. در طب نیز برای تسکین دردهای شدید به کار میرود.
-
اشدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: اشدّاء، جمعِ شَدید] [قدیمی] 'ašeddā = شدید
-
بغضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بغضاء] [قدیمی] baqzā دشمنی سخت؛ کینه و دشمنی شدید.
-
قمطریر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qamtarir شدید؛ سخت؛ دشوار.
-
متعطش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mota'atteš بسیارتشنه؛ دارای عطش شدید.
-
خشک سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xošksāli کاهش شدید باران که موجب قحطوغلا میشود.
-
خارشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xārešak ۱. = جرب۲. [عامیانه] میل شدید جنسی.
-
غرنچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غریچی› [قدیمی] qarneči ۱. سرمای شدید.۲. زمستان سخت.
-
قسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قسیّ] [قدیمی] qasi ۱. سخت؛ شدید.۲. سختدل.
-
پرتوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) portavān ۱. پرطاقت؛ پرنیرو.۲. سخت؛ شدید.
-
مغلظ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqallaz شدید؛ سخت.
-
شداید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شدائد، جمعِ شَدیدَة] šadāy(')ed = شدید