کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان باد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] bādar = باد 〈 باد سرخ
-
بادژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] bādož = باد 〈 باد سرخ
-
بادشنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) [قدیمی] bādešnām = باد 〈 بادِ سرخ
-
حمرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حمرة] [قدیمی] homrat ۱. سرخی؛ رنگ سرخ.۲. (اسم) (طب قدیم) = باد 〈 باد سرخ
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) ‹بادا، بادی› bād باشد: زنده باد، پاینده باد، مرده باد.
-
مبارک باد
فرهنگ فارسی عمید
(جمله) [عربی. فارسی] mobārakbād ۱. خجسته باد؛ فرخنده باد.۲. (اسم، اسم مصدر) تهنیت.
-
سرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sorxbād = باد۱ 〈 باد سرخ
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...
-
مهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مهبّ، جمع: مهاب] [قدیمی] mahab[b] جای وزیدن باد؛ جهت وزش باد.
-
نوش باد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) nušbād کلمهای که هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر میگویند؛ گوارا باد.
-
وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: vazītan] ‹بزیدن› vazidan حرکت کردن باد یا نسیم؛ برآمدن باد.
-
سموم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَمائِم] [قدیمی] samum باد گرم و خفقانآور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابانهای عربستان میوزد؛ باد گرم؛ باد زهرآگین.
-
بادخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادخن، بادخون› [قدیمی] bādxān جایی که در آن هوای بسیار جمع شود و باد بسیار بوزد؛ بادخانه؛ خانۀ باد.
-
بادران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] bādrān فرشتۀ حرکتدهندۀ باد: ◻︎ آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی: ۳۴۶).
-
چرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxbād ۱. هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید.۲. گردباد.