کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ja(o)rge ۱. تعدادی از افراد یا اشیا؛ حلقه؛ دسته؛ گروه؛ جرگ.۲. [قدیمی] عدهای سپاهی یا شکارچی که در صحرا شکار را محاصره کنند: ◻︎ چشم او در جرگه دارد آهوی عقل مرا / حد مجنون کی بُوَد داخل شدن در جرگ من (مسیح کاشی: لغتنامه: جرگه).
-
جستوجو در متن
-
محفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: محافل] mahfel جای جمع شدن گروهی خاص؛ انجمن؛ جرگه؛ مجلس.
-
جرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jarg =جرگه: ◻︎ قابل اهل دل و لایق الفت نبُوَد / جرگ و نرگی که در او شور محبت نبُوَد (میرنجات: لغتنامه: جرگ).
-
نرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) narg = جرگه: ◻︎ قابل اهل دل و لایق الفت نَبُوَد / جرگ و نرگی که در او شور محبت نَبُوَد (؟: لغتنامه: جرگ)
-
کرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) korand ۱. اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد؛ کرن؛ کرنده؛ کرنگ؛ کورنگ؛ کران.۲. میدان اسبدوانی.۳. حلقه؛ جرگۀ مردم.
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...