کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جراحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جراحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جراحَة، جمع: جِراح و جراحات] jerāhat ۱. زخم.۲. [قدیمی، مجاز] ناراحتی.
-
جستوجو در متن
-
جراح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع جِراحَة] [قدیمی] jerāh =جراحت
-
جراحات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جراحة] jerāhāt =جراحت
-
والانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سنسکریت] ‹ولانه› [قدیمی] vālāne = جراحت
-
جریحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، ممالِ جِراحَة] jarihe جراحت؛ زخم.
-
مندمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mondamel ویژگی جراحت بهبودیافته.
-
اندمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endemāl خوب شدن و بهبود یافتن زخم و جراحت.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorm ۱. اندوه؛ غم؛ دلتنگی.۲. زخم؛ جراحت.
-
خستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xastegi ۱. خسته بودن.۲. (اسم) [قدیمی] جراحت.
-
ذرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (طب قدیم) zarur داروی خشک و سوده که در چشم یا بر روی جراحت بریزند.
-
قرحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قرحَة] [قدیمی] qorhe ۱. زخم؛ ریش؛ جراحت.۲. (پزشکی) آبله.
-
زخم خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zaxmxorde زخمی؛ مجروح؛ آنکه زخم و جراحت به بدنش وارد شده.
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آستیم، استیم، ستیم› sim چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه]
-
رفاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رفادَة] [قدیمی] refāde ۱. پارچهای که روی زخم و جراحت میبستند؛ مرهم؛ کمپرس.۲. بالش.