کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اجتذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtezāb جذب کردن؛ بهسوی خود کشیدن؛ به خود کشیدن.
-
تجاذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajāzob از یکدیگر جذب کردن؛ یکدیگر را کشیدن؛ هر کدام به سوی خود کشیدن.
-
واداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) vādāštan ۱. وادار کردن؛ کسی را به کاری گماشتن؛ مجبور کردن.۲. تحریک کردن؛ برانگیختن.۳. تشویق و ترغیب کردن.۴. کشاندن؛ جذب کردن.۵. [قدیمی] مانع شدن؛ بازداشتن.
-
تغذیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تغذیَة] taqziye ۱. غذا دادن؛ خوراک دادن.۲. غذا جذب کردن.
-
جلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jalb ۱. به سوی خود کشیدن؛ جذب کردن.۲. [مجاز] علاقهمند کردن دیگران به خود.۳. (حقوق) [مجاز] دستگیر کردن از طریق قانون؛ بازداشت: حکم جلب.
-
درکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] darke(a)šidan ۱. نوشیدن؛ سرکشیدن.۲. جذب کردن.۳. پیش کشیدن.
-
ربودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رباییدن› robudan ۱. چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن؛ در بردن.۲. دزدیدن.۳. جذب کردن.
-
اشباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešbā' ۱. سیری.۲. بسیار و وافر کردن.۳. پر کردن.۴. (شیمی) جذب کامل یک محلول در حلاّل بهطوریکه بیش از آن حل نشود.۵. (پزشکی) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.۶. (ادبی) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه بهط...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...
-
پنیرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) panirmāye مایهای که برای تهیه کردن پنیر از معدۀ پستانداران جوانی که هنوز شیر میخورند یا داروهای دیگر درست میکنند. Δ چوپانان پستاندار نوزادی که هنوز علف نخورده را میکُشند و شکمبهاش را درمیآورند و مقداری شیر در آن میریزند و آویزان می...
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...