کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدید ایران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ایران) 'irāni ۱. مربوط به ایران.۲. از مردم ایران.۳. تهیهشده در ایران.۴. (اسم) مجموعهای از زبانهای هندوایرانی، شامل زبانهای اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سُغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی، و فارسی.
-
آریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ār[i]yā مهمترین شعبۀ نژاد سفید که در شمال فلات ایران زندگی میکردند و سههزار سال پیش به طرف جنوب رفته و در سرزمینهای ایران، یونان، آلمان و اروپای شمالی ساکن شدند.
-
ایران شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'irānšenās دانشمند و نویسندهای (معمولاً غیر ایرانی) که در مورد اوضاع جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، و اجتماعی ایران اطلاعات کامل داشته باشد.
-
لر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lor ۱. از طوایف بزرگ، شیعهمذهب، و آریایینژاد ایران که بیشتر در جنوب غربی ایران سکنی دارند.۲. [عامیانه، مجاز] سادهدل و بیپیرایه.
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šār نوعی شمشاد که در جنگلهای شمالی ایران میروید.
-
پیرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) piru نوعی سرو کوهی در جنگلهای شمال ایران.
-
نیران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انیران› [قدیمی] nirān غیر ایران.
-
ولیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) valik از درختان جنگلی ایران؛ زالزالک وحشی.
-
ارتشبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) 'artešbo(a)d بالاترین درجۀ نظامی در ارتش ایران؛ افسر ارشد.
-
آسوندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'āsundār از درختان جنگلی شمال ایران؛ انجیلی؛ انجیلو؛ دمیرآغاجی.
-
سیاه تلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیاهتلی› (زیستشناسی) siyāhtalu از درختان جنگلی ایران؛ قرهتیکان؛ چنگل؛ ککت.
-
ری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ منِ ری] ray مقیاس وزن در ایران برابر چهار من تبریز.
-
ناهید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāhid ۱. (نجوم) = زهره۲. در ایران قدیم، ایزد بانوی آبها بوده.
-
واستریوشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vastriyušān طبقۀ در ایران باستان، یکی از چهار طبقۀ مردم؛ کشاورزان؛ روستاییان.
-
عجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'ajam ۱. غیر عرب.۲. (اسم) کشور ایران.