کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= بزغاله)] jady ۱. (نجوم) دهمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۲. دهمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با دی؛ بزغاله.۳. (نجوم) ستارهای در نزدیکی قطب شمال؛ ستارۀ قطبی؛ جُدَی.
-
جدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جد) [عربی. فارسی] jeddi ۱. [مقابلِ شوخی] ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد.۲. ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است.۳. کوشا؛ کوشنده؛ پشتکاردار.۴. متین؛ باوقار.۵. [مجاز] حقیقی.۶. [مجاز...
-
جستوجو در متن
-
مجدانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mojeddāne ۱. جدی.۲. (قید) از روی جد؛ بهطور جدی.
-
یبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] yobs ۱. خشک شدن؛ خشکی.۲. [مجاز] دارای خلقوخوی جدّی و غیر صمیمی.
-
الکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] 'alaki ۱. کار عبث و بیهوده.۲. سخنی که حقیقت نداشته باشد؛ دروغین.۳. (قید) بدون دلیل جدّی؛ از روی تفنن: او هر روز الکی به پارک میرفت.
-
اندیشمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'andišmand ۱. آنکه بهصورت جدی و استدلالی در مورد موضوعهای عام مانند فلسفه، سیاست، یا علم بیندیشد.۲. (قید) نگران؛ ناراحت.
-
راس الجدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) ra'soljady قسمتی از منطقةالبروج در محاذات اول برج جدی که هروقت آفتاب در این نقطه باشد نهایت دوری آن در طرف جنوب از خط استوا و مطابق با اول زمستان است.
-
هزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ جد] hazl ۱. مزاح؛ شوخی؛ سخن غیر جدی.۲. سخن بیهوده.۳. (ادبی) سخن منظوم یا منثور که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.
-
اراده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ارادَة] 'erāde ۱. نیرویی ارادی و نفسانی که شخص را برای رسیدن به هدف وادار به انجام عمل میکند.۲. خواست؛ میل؛ قصد.۳. تصمیم جدّی.۴. (تصوف) علاقۀ درونی سالک برای رسیدن به حق و حقیقت.
-
بازیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāziče ۱. هرچه با آن بازی کنند.۲. اسباببازی کودکان.۳. [قدیمی] غیر جدی؛ مزاح؛ شوخی: ◻︎ نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی: ۹۵).
-
منطقةالبروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَةالبروج] (نجوم) mantaqatolboruj دایرهای که حرکت انتقالی زمین در آن صورت میگیرد و آن را به دوازده قسمت مساوی تقسیم کرده هر کدام را برج و هر برجی را به اسمی مینامند (حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، ...
-
بنات النعش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بناتُنعشٍ (= دختران تابوت)] (نجوم) banātonna'š دو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بناتالنعش صغرا و بناتالنعش کبرا؛ هفتبرادران؛ هفتبرارو؛ هفتاورنگ؛ هفتورنگ.〈 بناتالنعش صغرا: (نجوم) صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بنات...
-
مثلثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مثلّثَة] [قدیمی] mosallase ۱. (ادبی) ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است: پ.۲. ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند.۳. (ادبی) = مثلث〈 مثلثهٴ آبی (مایی): (نجوم) [قدیمی] سه برج حوت و سرطان و عقرب.〈 مثلثهٴ آتشی (ناری): (نجوم) ...
-
فانتزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: fantaisie] fāntezi ۱. [عامیانه] غیر لازم و تجملی: لباس فانتزی.۲. [عامیانه] غیر جدی.۳. [عامیانه] بدیع و جالب؛ نوظهور.۴. (ادبی) نوعی داستان کوتاه تخیلی که در آن از جنبههای خندهدار و نامعقول زندگی سخن گفته شود.۵. (هنر) ویژگی اثر هنری ب...