کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جبهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَبهَة] jebhe ۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [ج...
-
جستوجو در متن
-
جباه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جبهَة] [قدیمی] jebāh =جبهه
-
منطقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَة، جمع: مناطق] mantaqe ۱. (جغرافیا) هریک از قسمتهای پنجگانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی.۲. (نظامی) جبهۀ جنگ.
-
پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēšānīk] pišāni ۱. (زیستشناسی) جلو سر از زیر موها تا روی ابروها؛ جبهه؛ جبین.۲. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ دولت؛ طالع.۳. [قدیمی، مجاز] لیاقت؛ شایستگی.۴. [قدیمی، مجاز] صلابت؛ قوّت.۵. [قدیمی، مجاز] نخوت؛ تکبر: ◻︎ هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» /...