کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جبَّة] jobbe ۱. [جمع: جبب و جباب] جامۀ گشاد و بلند که روی جامههای دیگر بر تن کنند.۲. جوشن؛ دِرع؛ زره.۳. (زمینشناسی) دومین لایۀ تشکیلدندۀ زمین، میان پوسته و هسته؛ گوشته.〈 جبهٴ هزارمیخ: [قدیمی، مجاز] آسمان و ستارگان در هنگام شب.
-
جبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jobbexāne =جباخانه
-
جبه دارباشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jabbedārbāši جبادارباشی
-
واژههای همآوا
-
جبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jebt ۱. بت؛ صنم.۲. سِحر.۳. ساحر.۴. شخص بیخیرومنفعت.
-
جستوجو در متن
-
زبرپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ze(a)barpuš بالاپوش؛ جبه؛ قبا.
-
ردا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رِداء] [قدیمی] re(a)dā بالاپوش؛ جبه؛ هر لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن میکنند.
-
اسلحه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (نظامی) 'asle(a)hexāne جای نگهداری انواع سلاحها؛ جبهخانه؛ قورخانه.
-
جباخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jabbāxāne در دورۀ صفوی تا قاجار، محل نگهداری و ساخت اسلحۀ جنگی؛ جبهخانه.
-
دثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ شعار] [قدیمی] desār لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن کنند، مانند جبه و عبا؛ روپوش؛ بالاپوش؛ لباس رو.
-
لباچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لباده› [قدیمی] labāče بالاپوش؛ جبه: ◻︎ زید از تو لباچهای نمییابد / تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصرخسرو: ۶۰).
-
شادگونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādgune ۱. تکیهگاه؛ پشتی.۲. نهالی؛ تشک.۳. جبه؛ بالاپوش.۴. (اسم، صفت) زن بازیگر و مطربه.
-
دراعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درّاعَة] [قدیمی] dor[r]ā'e ۱. جامهای که جلوی آن باز باشد؛ جبه؛ قبا.۲. جامۀ بلندی که مشایخ و زهاد بر تن میکنند.
-
رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rang جامۀ ژنده و رنگین که درویشان بر تن میکردند؛ جبۀ درویشان به رنگ کبود یا دوختهشده از تکههای رنگارنگ؛ خرقه: ◻︎ از آن پوشی تو رنگ ای از خدا دور / که تا گویندت این مرد خداییست (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: رنگ).