کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جا جمع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرام جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آرامجای› [قدیمی] 'ārāmjā جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵).
-
فراخ جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فراخجای› [قدیمی] farāxjā جای گشاده؛ محل وسیع.
-
شرم جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شرمجای› (زیستشناسی) [قدیمی] šarmjā = شرمگاه
-
جستوجو در متن
-
جمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jam' ۱. [جمع: جموع] جماعت؛ گروه؛ گروه مردم.۲. (ریاضی) یکی از چهار عمل اصلی حساب که چند عدد را روی هم مینویسند و آنها را به هم میافزایند.۳. (اسم مصدر) قرار دادن دو یا چند چیز در کنار یکدیگر.۴. (اسم مصدر) گرد آوردن؛ فراهم آوردن.۵. (...
-
اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handōxtan, andōxtan] 'anduxtan پسانداز کردن؛ ذخیره کردن؛ اندوخته کردن؛ جمع کردن؛ اندوزیدن؛ فراهم کردن.
-
حیازت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیازة] [قدیمی] hiyāzat فراهم کردن و بهدست آوردن؛ گرد آوردن؛ جمع کردن.
-
تضعیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَضاعیف] taz'if ۱. ضعیف کردن؛ سست و ناتوان کردن.۲. [قدیمی] دوبرابر کردن؛ دوچندان کردن.
-
گردآوری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gerd[']āvari عمل گرد آوردن؛ جمع کردن.
-
مذبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مذابح] [قدیمی] mazbah جای قربانی کردن؛ کشتارگاه.
-
فراچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farāčidan چیدن؛ برچیدن؛ جمع کردن.
-
مقسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاسم] [قدیمی] maqsem جای قسمت کردن.
-
جبایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جبایة] [قدیمی] jebāyat جمع کردن باجوخراج؛ باجوخراج گرفتن.
-
واچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) vāčidan ۱. برچیدن؛ دوباره چیدن.۲. جمع کردن.
-
مصرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصرِف، جمع: مصارف] masraf ۱. صرف و خرج کردن.۲. (اسم) [قدیمی] جای صرف و خرج کردن؛ محل خرج.