کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای چیزی را عوض کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آباد جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābādjāy جای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: ◻︎ چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
-
پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panāhjāy = پناهگاه
-
جای باش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جایباشش› jāybāš ۱. جای اقامت؛ محل اقامت.۲. خانه؛ سرا؛ منزل.
-
جستوجو در متن
-
معاوضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاوَضَة] mo'āveze دو چیز را با هم عوض کردن؛ چیزی گرفتن و عوض آن را دادن.
-
مبادله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبادَلـَة] mobādele با کسی چیزی بدل کردن؛ چیزی عوض چیز دیگر گرفتن.
-
تدارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadārok ۱. تهیه کردن؛ آماده ساختن.۲. [قدیمی] رسیدن چیزی به چیزی.۳. [قدیمی] عوض چیزی را فراهم کردن.۴. [قدیمی] خبط و اشتباهی را دریافتن و اصلاح کردن.۵. [قدیمی] تلافی کردن.
-
ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebdāl ۱. قرار دادن چیزی به جای چیز دیگر؛ بدل کردن؛ عوض کردن.۲. (زبانشناسی) عوض شدن حرفی با حرف دیگر به دلیل ساده شدن تلفظ.
-
تبدیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabdil ۱. تغییر چیزی به جای چیز دیگر.۲. [قدیمی] عوض کردن شخصی با شخص دیگر.
-
تعویض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'viz ۱. عوض کردن.۲. عوض دادن.
-
هبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هبَة، جمع: هبات] ‹هبت› hebe دادن چیزی به کسی بدون عوض؛ بخشش.
-
بیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vēxtan] [قدیمی] bixtan چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخالهاش باقی بماند؛ چیزی را غربال کردن؛ چیزی را از موبیز رد کردن.
-
تملیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamlik ۱. مالک گردانیدن؛ دارا کردن.۲. کسی را مالک چیزی کردن؛ چیزی را به ملک کسی درآوردن.
-
آلودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ālutan] ‹آلاییدن› 'āludan ۱. چیزی را از حالت پاکی خارج کردن؛ آلوده کردن؛ کثیف کردن.۲. چیزی را با چیزی مخلوط کردن؛ آغشته کردن.۳. تر کردن؛ خیس کردن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] از حالت پاک خارج شدن؛ کثیف شدن؛ آلوده شدن.
-
صراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sarrāf ۱. کسی که شغلش دادوستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است.۲. [قدیمی] کسی که پول خوب را از بد جدا میکند؛ زرشناس: ◻︎ صراف سخن باش و سخن بیش مگو / چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی: لغتنامه: صراف).