کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای زخم در صورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panāhjāy = پناهگاه
-
جای باش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جایباشش› jāybāš ۱. جای اقامت؛ محل اقامت.۲. خانه؛ سرا؛ منزل.
-
جستوجو در متن
-
زخم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zaxmdār زخمی؛ مجروح؛ کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد.
-
آستیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹استیم، ستیم› [قدیمی] 'āstim ۱. ورم و آماسی که در زخم و جراحت پیدا شود.۲. زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند.
-
زخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zahm] zaxm ۱. (پزشکی) هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود؛ جراحت.۲. [قدیمی] ضربه.۳. (موسیقی) [قدیمی] = زخمه۴. [قدیمی، مجاز] صدایی که از ساز بلند میشود.〈 زخم خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] زخم برداشتن؛ زخمی شدن؛ مجروح شدن.〈 زخم ...
-
پرتره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: portrait] (هنر) port[e]re در نقاشی، طرح صورت انسان؛ تکچهره؛ نقاشی صورت.
-
بکشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) bakše زخم یا ورمی که در شکم یا گردن پیدا شود.
-
کژدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] každome زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن؛ عقربک.
-
نسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: نُسور] (زیستشناسی) [قدیمی] nasr کرکس.〈 نسرِ طایر: (نجوم) [قدیمی] ستارهای در صورت فلکی عقاب.〈 نسرِ واقع: (نجوم) [قدیمی] ستارهای در صورت فلکی چنگ (شلیاق).
-
کبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kabare, kebe(a)re ۱. پوسته.۲. پوستۀ نازک روی زخم.۳. چرک انباشتهشده در دست و پا.
-
سیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آستیم، استیم، ستیم› sim چرک و خونابه که در زخم و جراحت جمع شود.〈 سیم کشیدن: (مصدر لازم) [عامیانه]
-
شعرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِعریٰ] ‹شعری› (نجوم) še'rā دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر؛ دوخواهران.〈 شعرای شامی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اصغر؛ غمیصا.〈 شعرای یمانی: (نجوم) ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشنترین ستارهها است و در...
-
عناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) 'anāq ستارهای در صورت فلکی دب اکبر.
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...