کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای در دیده دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panāhjāy = پناهگاه
-
جای باش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جایباشش› jāybāš ۱. جای اقامت؛ محل اقامت.۲. خانه؛ سرا؛ منزل.
-
جستوجو در متن
-
شهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهادة] šahādat ۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
-
مداومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداوَمة] modāvemat ۱. پیوسته در کاری بودن؛ دوام دادن؛ ادامه دادن.۲. پایداری و ثبات در کاری.
-
تخییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxyir ۱. تفضیل دادن.۲. اختیار دادن در برگزیدن.
-
آب دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdide ۱. پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد؛ نمکشیده؛ خیس.۲. [عامیانه، مجاز] باتجربه؛ آبداده: فولاد آبدیده.
-
آژگن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āžgen در مشبکی که از پشت آن درون خانه دیده شود؛ غلبکن.
-
پانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] [قدیمی] pāni آب: ◻︎ نه در آن معده ریزهای میده / نه در آن دیده قطرهای پانی (سنائی: لغتنامه: پانی).
-
ورشکستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) varšekastegi حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد؛ درماندگی در کسب و تجارت.
-
گرداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: gartānitan] ‹گردانیدن› gardāndan ۱. گردش دادن.۲. چرخانیدن.۳. چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن.۴. [مجاز] تغییر دادن.
-
تسبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasbil ۱. بهرایگان دادن چیزی در راه خدا.۲. آب رایگان به همه دادن.
-
جنباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹جنبانیدن› jombāndan ۱. تکان دادن.۲. چیزی را در جای خودش حرکت دادن.
-
پیچاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیچانیدن› pičāndan چیزی را در چیز دیگر چرخاندن، مانندِ پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر؛ گردگرداندن؛ پیچ دادن؛ تاب دادن؛ گرداندن.
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...