کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاه جاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کیابیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] kiyābiyā جاه؛ جلال؛ شٲن؛ شوکت.
-
وجیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vajih ۱. نیکوروی.۲. صاحب قدر و جاه.۳. بزرگ قوم.
-
وجیهه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: وجیهَة] [قدیمی] vajihe ۱. خوبرو (زن).۲. دارای قدر و جاه.
-
اشکوهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شکوهیدن› [قدیمی] 'oškuhidan ۱. اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن.۲. مهابت داشتن.
-
کبکبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کبکبَة] kabkabe ۱. جماعتی از مردم.۲. گروهی از سواران.۳. [مجاز] عظمت؛ شوکت؛ جاه؛ جلال.
-
گران سایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānsāye ۱. صاحب جاه و مرتبه؛ عالیرتبه؛ عالیمقام؛ گرانپایه.۲. باوقار.۳. تاریک.
-
شوربخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] šurbaxt بدبخت؛ تیرهبخت؛ شوریدهبخت؛ شوراختر؛ شورطالع: ◻︎ شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی: ۶۳).
-
موجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movajjah ۱. کلام یا عذری که با دلیل و برهان پسندیده باشد.۲. خوب؛ پسندیده.۳. (اسم) [قدیمی] جاه و مقام.
-
نیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نیچه› (موسیقی) [قدیمی] neyše = نیلبک: ◻︎ زآن دل که در او جاه بُوَد نآید تسلیم / زآن نی که از او نیشه کنی نآید جلاب (خاقانی: ۵۷).
-
وجاهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وَجاهة] ve(a)jāhat ۱. وجیه شدن؛ صاحب جاه و مقام شدن.۲. عزت و حرمت.۳. خوبرویی؛ زیبایی.
-
اشکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکه› [قدیمی] 'oškuh ۱. شکوه؛ جاه و جلال؛ شٲن و شوکت.۲. مهابت؛ هیبت: ◻︎ صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی: ۷۸۶).
-
تمکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamakkon ۱. توانایی پیدا کردن.۲. [قدیمی] جای گرفتن؛ جاگیر شدن.۳. [قدیمی] جاه و مقام یافتن؛ دارای مقام و منزلت شدن.۴. [قدیمی] پابرجا شدن.
-
احتشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtešām ۱. شکوه؛ جلال.۲. [قدیمی] شرمگین شدن.۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن.۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
-
تعین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ayyon ۱. (فلسفه) به چشم دیدن چیزی و به یقین پیوستن.۲. لازم و محقق شدن امری یا چیزی.۳. بزرگی و دارایی پیدا کردن؛ جاه، مقام، و بزرگی داشتن.
-
یا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) yā نشانۀ برابری یا تقابل دو یا چند چیز و امکان انتخاب یکی از آنها: یا این یا آن، یا مرگ یا نجات، ◻︎ یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانْت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی: شاعران بیدیوان: ۴).