کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِِ عالِم، جمع: جهّال و جُهَلاء و جَهَلَة] jāhel ۱. نادان؛ نابخرد.۲. بیسواد.
-
جستوجو در متن
-
جهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جاهل] johhāl =جاهل
-
جهلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جهلاء، جمعِ جاهل] johalā =جاهل
-
جهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جهلَة، جمعِ جاهل] [قدیمی] jahale =جاهل
-
اجهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ajhal جاهلتر؛ نادانتر.
-
بی دانش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bidāneš بیعلم؛ جاهل.
-
نابخرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nābexrad بیخرد؛ بیعقل؛ ابله؛ جاهل.
-
نافرزانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نافرزان› [قدیمی] nāfarzāne نابخرد؛ بیعقل؛ جاهل.
-
نادان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nādān ۱. بیعقل؛ جاهل.۲. بیسواد.
-
غمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اغمار] [قدیمی] qamr ۱. مرد بیتجربه.۲. نادان و احمق؛ جاهل.
-
عوام فریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'avāmfarib فریبدهندۀ عوام؛ آنکه تودۀ مردم را بفریبد؛ آنکه مردم جاهل را گول میزند.
-
بوالعلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالعلاء] [قدیمی، مجاز] bol'alā ۱. کنیۀ پالوده.۲. کنیۀ هر مرد جاهل عالمنما.۳. [مجاز] احمق؛ نادان.
-
کوچه باغی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کوچهباغ) kučebāqi ۱. = کوچهباغ۲. [مجاز] ویژگی هر نوع آواز جاهلمآبانه.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در آواز دشتی از متعلقات دستگاه شور.
-
نخاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نخالَة] noxāle ۱. [عامیانه، مجاز] بیادب؛ جاهل.۲. (اسم) ضایعات مصالح ساختمانی.۳. کالای نامرغوب.۴. (اسم) آنچه پس از الک کردن در غربال باقی میماند.