کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جان پناه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: panāh] panāh ۱. حامی؛ پشتیبان: ◻︎ اندر پناه خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و «پناه» تو (فرخی: ۳۴۰).٢. (اسم) امان؛ زنهار: ◻︎ اندر «پناه» خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو (فرخی: ۳۴۰).٣.(اسم) حمایت.۴. (اسم) پن...
-
ذمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ذمَّة) [عربی: ذمّیّ] zemmi غیر مسلمان که جان و مال او در امان و پناه اسلام باشد و جزیه بدهد.
-
امان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'amān ۱. بیترسی؛ ایمنی.۲. آسایش؛ آرامش.۳. (شبه جمله) امان بدهید.۴. (اسم) اماننامه.〈 امان خواستن: (مصدر لازم) زنهار خواستن؛ پناه خواستن.〈 امان دادن: (مصدر لازم)۱. کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کرد...
-
سنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) sangar دیوار، گودال، یا برآمدگی خاک، سنگ، یا شاخۀ درخت که سربازان هنگام جنگ برای خود درست میکنند و در پناه آن قرار میگیرند تا از تیراندازی دشمن آسیب نبینند؛ پناهگاه؛ جانپناه.〈 سنگر بستن: (مصدر لازم) (نظامی) ساختن سنگر؛ آماده کرد...