کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jāndār ۱. انسان، حیوان، و گیاهی که جان داشته باشد؛ ذیروح.۲. [مجاز] مستحکم؛ بادوام.
-
جاندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مرکب از جان (= سلاح) + دار] ‹جانهدار› jāndār ۱. نگاهبان؛ پاسبان؛ حافظ جان.۲. محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود: ◻︎ ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲: ۲۸۱)، ◻︎ وگر کندرای است در بندگ...
-
جستوجو در متن
-
متنفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motanaffes نفسکش؛ جاندار؛ زنده.
-
ذوحیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ذوحیاة] ‹ذیحیات› [قدیمی] zuhayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
ذی حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذیحیاة] ‹ذوحیات› zihayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
ذی روح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ziruh دارای روح؛ جاندار.
-
انگل شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) 'angalšenāsi علم به احوال موجوداتی که روی پوست یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی میکنند؛ طفیلیشناسی.
-
آمیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: amibe] (زیستشناسی) 'āmib جاندار تکسلولی از ردۀ آغازیان که در آبهای شیرین و جاهای مرطوب زندگی میکند.
-
مادرزاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹مادرزا، مادرزاده› mādarzād ویژگی یک جاندار، مانند خلقوخوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است.
-
تریپانوزوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: trypanosome] (پزشکی) teripānozom جاندار تکیاخته که به حالت انگلی در خون بعضی از حیوانات و انسان زندگی میکند.
-
زنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: zandak] ‹زند› zende ۱. [مقابلِ مرده] جاندار؛ انسان یا حیوانی که جان در بدن دارد.۲. عظیم و بزرگ.
-
استخوان بندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'osto(e)xānbandi ۱. مجموع استخوانهایی که در بدن یک جاندار به یکدیگر متصل شده و بهوسیلۀ انقباض و انبساط عضلات به حرکت درمیآید؛ اسکلت.۲. شالوده؛ بنیاد.
-
مدوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: méduse] (زیستشناسی) meduz نوعی جاندار مرجانی متحرک شبیه چتر دستهکوتاه که چند بازوی دراز از آن آویزان است؛ چتر دریایی.
-
پروتوزوئر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: protozoaire] (زیستشناسی) po(e)rotozo'er جاندار بسیارریز که فقط از یک سلول تشکیل یافته، مانند آمیب؛ جانور تکسلولی؛ جانور یکیاختهای.