کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانب کسی نگه داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جانب دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] jānebdār طرفدار؛ حمایتکننده.
-
جانب داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] jānebdāri حمایت؛ طرفداری.
-
جستوجو در متن
-
توفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavaffor ۱. بسیار شدن.۲. نگه داشتن حرمت کسی.
-
ابقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابقاء] 'ebqā ۱. باقی گذاشتن؛ برجا گذاشتن چیزی.۲. پایدار نگه داشتن.۳. [قدیمی] زنده داشتن.۴. [قدیمی] رحم کردن به حال کسی؛ ترحم؛ شفقت.
-
گنجینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ganjine جای نگه داشتن چیزهای گرانبها؛ منسوب به گنج؛ جای گنج؛ خزانه.
-
کج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کژ› kaj ۱. [مقابلِ راست] اریب.۲. بهصورت نادرست.۳. [مجاز] دارای انحراف اخلاقی.۴. [قدیمی، مجاز] باطل.〈 کج داشتن: (مصدر متعدی) کج نگه داشتن ظرف یا چیز دیگر.
-
بزرگداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bozorgdāšt بزرگ داشتن؛ کسی را گرامی داشتن؛ احترام کردن.
-
تنظیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanzif ۱. پاکیزه کردن.۲. پاک نگه داشتن.۳. رفتوروب خیابانها و کوچهها.
-
تحرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharroz ۱. خود را نگه داشتن؛ خویشتن را نگهداری کردن؛ پرهیز کردن.۲. خودداری.
-
مراوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراوَدَة] morāvede با هم دوستی و آمدوشد داشتن؛ با کسی رفتوآمد داشتن.
-
اعتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tedād ۱. متعدد شدن؛ به شمار آمدن.۲. در شمار آوردن.۳. اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی.۴. پشتگرمی؛ اعتماد.۵. عده نگه داشتن.۶. (اسم) آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است.
-
اضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmār ۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
-
مصافات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصافاة] mosāfāt دوستی کردن با کسی؛ دوستی پاک با کسی داشتن.
-
شناختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: šnāxtan] ‹اشناختن، شناسیدن، اشناسیدن› šenāxtan ۱. آشنا شدن؛ واقف شدن؛ دانستن.۲. با کسی آشنایی داشتن؛ دوستی داشتن.